وقایع روز - سرویس فرهنگ و اندیشه؛
یکی از اسلام شناسان و شیعه پژوهان، به نام دکتر محمدعلی امیر معزّی، اخیراً سخنرانی انجام داده اند و در آن قرآن را یک متن مسئلهسازی معرفی کردهاند و برای این ادعای خود دلایلی آوردهاند که قابل تأمل میباشد، و از نظر منطقی مغالطاتی در سخنان ایشان وجود دارد، برای روشن شدن مسئله به برخی از مدعیات ایشان اشاره میشود و نقدهایی که بر دیدگاه ایشان است مطرح میگردد.
ایشان دلیل به وجود آمدن علوم قرآن را مسئلهساز بودن قرآن میدانند، ایشان در این باره میگوید:« یک سری دادههای عینی هست که نشان میدهد در اوایل پیدایش قرآن و برای چند قرن برای خود مسلمان هم قرآن کتابی مسئلهانگیز بوده است. کافی است به آثار علوم قرآنی مراجعه کنیم. خیلی زود، از اواخر قرن دوم هجری، هشتم میلادی، چیزی به وجود آمد به اسم «علوم قرآنی» که هدف آن این بود که فهم قرآن را برای مسلمانان آسان کند. اگر ما به رشتههای مختلف علوم قرآنی نگاه کنیم متوجه میشویم که چقدر قرآن برای خود مسلمان مسئلهانگیز بود» نکتهایی که لازم به نظر میرسد به آن توجه شود وصف مسئلهساز و مسئلهانگیز بودن است که به قرآن استناد داده میشود دارای ابهام است زیرا مسئلهساز را میتوان اینگونه معنا که ریشه به وجود آمدن علوم مختلفی شده است چنانچه در عالم هستی نیز میتوان گفت مسئلهساز است زیرا منشاء به وجود آمدن علوم مختلفی شده است. یکبار مسئلهساز را میتوان بکار برد و از آن مشکل دار بودن را فهمید. البته با توجه به شکلگیری علومی مانند علوم قرآن دلیل بر این است که قرآن نیز مانند عالم طبیعت که منشاء به وجود آمدن علوم مختلفی شده است و هر علمی در صدد ارائه راه حل مسائلی است که برای بشر در ارتباط با فهم جهان میباشد، قرآن نیز زمینهساز به وجود آمدن علومی است که برای فهم آن لازم است.
امیر معزی بحث از ناسخ و منسوخ را از علوم قرآنی میداند که به وسیله مسلمانان برای پاسخگویی به تناقضات قرآن به وجود آمده است، در صورتی که اگر به خود قرآن مراجعه کنیم مشاهده میشود بحث ناسخ و منسوخ که در قرآن مطرح است و طبق آیه « مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا » (بقره /106)زمینه را برای به وجود آمدن یکی از قواعد علومی فراهم کرده است، یا بحث از محکم و متشابه که در قرآن در آیه 7 سوره آل عمران مطرح است و خداوند میفرماید« هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» بر این اساس برخی از آیات محکم و برخی متشابه هستند و ریشه قرآنی دارد و در خود قرآن مطرح شده است. نکته دیگر اینکه ناسخ و منسوخ داشتن با تناقض تفاوت دارد زیرا در تناقض وحدت شرایط باید و جود داشته باشد اما ناسخ و منسوخ به این معنا است که احکام تابع شرایط میباشد زمانی نباید دست به جنگ بزنند زیرا دربرابر انبوه دشمن، اندک و ناتوانند و ازبین میروند لذا به آنها گفته میشود: کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ (نساء: ۷۷) یعنی: «دست از جنگ بازدارید» زمان دیگر که توان دفع دشمن را یافتند به آنان گفته میشود: قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ (بقره: ۱۹۰)یعنی: در راه خدا با آنانکه به جنگ شما میآیند، کارزار کنید» اینست معنای ناسخ و منسوخ، یعنی گاهی با تغییر شرایط، احکام تغییر میکنند و این امر، با تناقض تفاوت دارد. و همچنین اینکه بعضی از آیات از محکمات هستند و برخی از متشابهات با اینکه آیات تناقض دارند تفاوت دارد زیرا تناقض دارای شرایطی است که درباره آیات محکم و متشابه صادق نیست.
3-علاوه بر آنچه که بیان شد در این استدلال ایشان بین انگیزه و انگیخته خلط شده است، زیرا شکلگیری علومی مانند علوم قرآنی برای فهم درست قرآن بوده است و ارائه راهکارهایی که به وسیله آن فهم درست از نادرست تشخیص داده شود مانند علوم ادبی که در آن قواعدی دستور زبان آموزش داده میشود که در آن به بهنر رساندن مفاهیم کمک میکند و فهم هر زبانی مبتنی بر قواعد دستور زبان خاص آن میباشد یا منطق قواعدی آموزش داده میشود که از خطای در فکر جلوگیری میکند به اصطلاح به این علوم، علوم ابزاری گفته میشود علوم قرآنی نیز از جمله این علوم میباشد که به مفسر برای فهم قرآن کمک میکند و از طریق قواعد آن میتوان تفسیرهای مختلف را مورد ارزیابی قرار داد.
4-با توجه به عدم توجه به نکاتی که بیان شد مواردی مانند تحریم شراب را از تناقضات قرآن محسوب کرده است و میگوید: « قرآن به شراب میگوید نوشیدنی بهشتی است و یک زمانی میگوید میتوانید بنوشید ! و در وقت نماز ننوشید» در اینجا مغالطهایی که صورت گرفته در رابطه با لفظ «شراب» است که در عربی به معنای نوشیدنی است و با آنچه که مست کننده است و در عربی به آن «خمر» گفته میشود زیرا آنچه که در قرآن آمده است که «شراباً طهوراً» (انسان/21) در آیه 19 سوره واقعه اینگونه توصیف شده است که« لَا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لَا یُنزِفُونَ» یعنی نه درد سر میآورد و نه مست کننده است. اما آنچه که مسکر و مست کننده است در عربی «خمر» گفته میشود و از ابتدا حرام بوده است. و قرآن میفرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (سوره مائده/90) و یا در آیه 67 سوره نحل میفرماید: « : وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَــرًا وَ رِزْقًـا حَسَنًـا» « از میوههای درختان خرمـا و انگـور، شما شرابی مست کننده میسازید و روزی نیکو تهیّه میکنید»
5-شبهۀ دیگری که آقای امیرمعزّی گرفتار آن شدهاند تقطیع قصص قرآنی در سُوَر مختلف است که در این باره مینویسد:«قصّۀ داود، قصّۀ ابراهیم و نوح را ببینید انگار پاره پاره شده و در همۀ قرآن پخش شده است» این سخن ایشان در صورتی درست است و به عنوان نقص محسوب میشود که قرآن کتاب قصه باشد، اما با توجه به تأکید قرآن مبنی بر اینکه قصهها و امثال برای پند گرفتن انسانها در قرآن آمده است و با توجه به اینکه موضوعات مختلفی در قرآن مطرح شده است و قرآن به مناسبت هر موضوع به ذکر نمونهها و قصص انبیاء و اقوام آنها میپردازد و علت پراکندگی داستانهای پیامبران موضوعات متفاوتی است که در قرآن مطرح شده است.
6-شبهه دیگری که ایشان مطرح میکند درباره این است که « اسم اسلام و مسلمین از زمان عبدالملک رایج شده و از آن متن و سکه هست، بنابراین به نوعی بنیانگذار اسلام به عنوان دین امپراتوری عبدالملک است و اوست که سعی میکند قرآن را [شکل دهد] قرآنی را که ما میشناسیم به عنوان رسمی و الان همه و حتی شیعیان هم قبولش میکنند، البته نه همه.»
مغالطهایی که در سخنان ایشان صورت گرفته است مغالطه علت شمردن امر مقارن است، زیرا واژۀ «مؤمنون» در قرآن و در آثار اسلامی به معنای «وصفی» به کار رفته نه به معنای «اسمی»؛ یعنی به کسانی مؤمنون میگفتند که به پیام محمّد رسول الله ایمان آورده و بدو گراییده بودند، نه آنکه نام دین آنها «ایمان» بود و بدین اعتبار ایشان را «مؤمنون» مینامیدند، امّا واژۀ مسلمین علاوه بر معنای وصفی، به عنوان نام پیروان محمّد(ص) نیز به کار میرفت چنانکه در نصّ قرآن مجید آمده است: «هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ من قبل»(حج: ۷۸) یعنی: «او شما را مسلمین نام نهاد» و در کتب سیره و مغازی و تاریخ و اشعار عرب و عرف عمومی مسلمانان نیز همواره این اسم حفظ شده است.
ثانیاً اگر در روزگار عبدالملک بن مروان ـ به تقلید از رومیها ـ سکّه زدند و نام اسلام و مسلمین را در سکّهها آوردند، این امر کمترین دلالتی بر آن ندارد که پیش از آن زمان، نامِ اسلام و مسلمین مهجور بوده و رواج نداشته است؛ بلکه برعکس، سکّه را معمولاً به نام افراد یا جماعتی میزدند که نام آنها شناخته شده و معروف بود نه نامعروف.
ثالثاً بنابر آنچه که جرجی زیدان در جلد اول کتاب تاریخ تمدن گزارش کرده است همین که دولت اسلامی تأسیس و توسعه پیدا کرد عربها به فکر افتادند که از خود تمدنی ایجاد کنند و از آن جمله سکه زدن پول بود و ابتداء پولهائی سکه زدند که میان زومیان و ایزانیان مشترک بود. خالد بن ولید در سال 15 هجرت در طبریه دیناری سکه زد که عیناً مثل دینار رومی دارای صلیب و تاج و چوگان بود، فقط روی دو طرف سکه به حروف یونانی کلمه خالد نقش شده بود، سکّه دیگری نیز موجود است که زمان معاویه به شکل دینار ایرانی تهیه شده و نام معاویه روی آن نقش است. رأس البغل سکهای برای عمر زد که شبیه سکههای ایزانی بود، در زمان خلفای راشدین به امر والیان و حکام اسلامی سکههایی زده شده و قدیمیترین آن در سال 28 هجری در مازندران سکه زدهاند و دور آن نوشتهاند بسمالله ربی و همچنین سکه دیگری را با همین اوصاف دیده بود که تاریخ ضرب آن 38 هجری است، و سکه سومی مربوط به سال 61 هجری در یزد ضرب کردهاند و به خط پهلوی اطراف آن نوشته بودند عبدالله بن زبیر ولی در هرحال این سکهها در ممالک اسلامی رسمیت نداشت و معاملات معمولی با دینار و درهم رومی و ایرانی انجام میشد تا آنکه عبدالملک بن مروان (65-68هجری) درصدد برآمد طراز رومی را به عربی تبدیل کند. امپراطور روم این را که شنید تهدید کرد اگر چنان کند او نیز فرمان میدهد روی دینارهای رومی ناسزا به پیامبر سکه زنند عبدالملک از این تهدید ترسید و از بزرگان اسلام چاره خواست یکی از آنان گفت از امام باقر(ع)چاره بخواهد اگرچه این پیشنهاد بر عبدالملک گران آمد که از رقیب هاشمی خود استمداد کند اما حصرت را از مدینه به دمشق دعوت کرد همین که امام (ع) به دمشق رسید فرمود دستوربده استادان سکههای درهم و دینار تهیه کنند و روی آن کلمه توحید و نام رسولالله(ص) را نقش نمایند..
رابعاً با وجود آنکه در عصر عبدالملک هزاران قاری و حافظ قرآن و فقیه و مفسّر و مفتی و خطیب در سراسر جهان اسلام بودند و با اینکه شب و روز مسلمانان قرآن را در مساجد و در نمازها و در خطبهها و در مباحثات و مناظرات خود میخواندند و با آیات آن آشنایی داشتند، آیا عبدالملک میتوانست قرآن تازهای را بر مردم عرضه کند که با مصاحفِ عموم متفاوت باشد و آنرا رسمیّت بخشد؟
7-شبهه دیگری که در سخنان ایشان وجود دارد این است که شباهتهای قرآن و سایر کتب آسمانی وجود دارد را دلیل بر این میداند که آموزههای قرآن متأثر از آموزههای مسیحی- یهودی بوده است اما نکته ایی که در اینجا وجود دارد این است که و به آن توجه نشده این است که منشاء این کتابها وحی الهی است و این کتابها برای سعادت انسان از سوی خداوند فرستاده شدهاند پس طبیعی به نظر میرسد که آموزههای آن نیز یکسان باشند در حقیقت این دیدگاه ایشان ناشی از تفسیر نادرستی است که از کتابهای آسمانی دارند و این کتابها را تاریخی تفسیر میکنند در صورتی که اگر منشاء آنرا الهی بدانیم در این صورت با توجه به اینکه این کتابها دارای مبداء واحدی هستند پس میتوانند دارای مضامین واحدی باشند.
8- مشکل دیگری که در سخنان ایشان وجود دارد و ریشه در مغالطه تفسیر نادرست دارد سخنانی است که درباره آخرالزمان ارائه میکند و ناشی از عدم فهم و تفسیر درست از این مسئله میباشد و ریشه تمام این تفسیرهای ناصواب در مبنای روش شناسی است که این محقق در تحلیل مسائل دارد میباشد زیرا بنابر روش ایشان که روش پدیدارشناسی- تاریخی انتقادی است همه امور و پدیدهها به اموری تاریخی تحویل برده میشوند، و از پیامدهای تحویلگرایی مغالطه کنه و وجه میباشد به این معنا که تمام ابعاد یک پدیده به یک بُعد آن تحویل برده میشود. ایشان به عنوان مقدمه کبرای استدلال خود نکتهایی را بیان میکند که اگر کسی کوچکترین آشنایی با هدف بعثت پیامبران به خصوص هدف از بعثت پیامبر اسلام داشت آنرا بیان نمیکرد و ایشان میگوید «محمد آمده است برای اینکه آخر زمان و پایان دنیا را اعلام کند» معلوم نیست این سخن را با استناد به چه منبعی بیان میکند آنچه که از قرآن قابل استفاده است این است که یکی از اهداف مهم پیامبران تزکیه نفس و تعلیم حکمت میباشد که از سنخ معرفت و عمل اخلاقی میباشد. نکته دیگر اینکه به نظر میرسد معارفی که در قرآن درباره معاد و زندگی پس از مرگ در قرآن بیان شده است را به عنوان مباحث مربوط به آخرالزمانی میداند که قرآن آمده است پایان دنیا را اعلام کند در صورتی که آنچه درباره روز قیامت بیان شده است و حکایت از وقوع آن میکند بر اساس صناعات ادبی قابل تفسیر است.
9- ایشان معتقد است متون اسلامی در مورد پیدایش اسلام و قرآن قابل اعتماد نیست (ص4) و دلیل آنرا جنگهای داخلی بین مسلمین، فتوحات و پیدایش امپراطوری عرب میداند، و معتقد است چون مؤلفینی که میخواستند درباره دوره نخستین اسلام صحبت کنند هر کدام متعلق به یک جبهه و فرقه کلامی- سیاسی بودند و هر کدام میخواستند از این دوره پیدایش اسلام تصویری را بدهند که در جهت افکار خودشان است. نکتهایی که ایشان درباره عدم اعتماد به نقلها وجود دارد زیرا گزارشها در جهت افکار گزارش دهنده میباشد درباره هر تحقیق و گزارشی نیز میتوان بکار برد و به اصطلاح خود متناقض است زیرا همین سخن آقای امیر معزی را شامل میشود زیرا سخن ایشان نیز بر اساس اغراض و اهدافی بیان شده است که در جهت افکار خودش میباشد بنابر این قابل اعتماد نمیتواند باشد و همچنین تحقیقاتی که از سوی سایر محققان قرآنپژوهی که متعلق به سایر ادیان میباشند نیز قابل اعتماد نیست زیرا این محققان نیز بر اساس جهت فکری خاصی تحقیقات خودشان را سامان بخشیدهاند.
10 – از نظر روشی نیز با توجه به اینکه روش ایشان پدیدارشناسی- تاریخی و انتقادی است، دچار مغالطه کنه و وجه شدهاند و تمام ابعاد یک حقیقت به یک بُعد از آن تحویل برده میشود که بُعد تاریخی آن میباشد. و از اینرو در مقام بررسی قرآن فقط به بُعد تاریخی آن توجه شده است.