نامه پراید
سلام داداش. البته اگه ما رو به داداش بودن قبول داشته باشی. بالاخره هرچی باشه شما خیلی از ما جوونتر و سرحال تری. اما میدونم که مثل خودم اهل افاده نیستی. لازم به گفتن نیست، رخت و هیکل و سلوکت این رو داد میزنه. از اون طرح چراقات گرفته تاداشبورد و .... با اینکه خیلی بعد از من اومدی، اما از نظر فیس و افاده فرق خاصی با من نداری. دمت گرم داداش. خیلی هنر میخواد آدم تو این وانفسای کلاس و مد و آپشن و هزار کوفت و زهرمار دیگه اینقدر سالم و ساده بمونه. همین باعث شد برات نامه بنویسم و یه چیزایی رو بهت بگم. بالاخره ما چند لاستیک بیشتر از شما ترکوندیم. با سرد و گرم این روزگار و مردمش آشنا تریم. اولش گفتم ولش کن. به من چه. الکی خودم رو سنگ رو یخ نکنم. کی به حرف پرایدی گوش میده که الان به قول این جوونای تازه تصدیق گرفته، بیشتر از جنگ کشته میگیره. اما هر کاری کردم نتونستم با وجدانم کنار بیام. داداش! یه چیزی رو باید بهت بگم، قبل از اینکه این دودای آخر آگزوزم هم بکشم و موتور به موتور آفرین تسلیم کنم و اوراق بشم.
باید یه چیزی رو بدونی، هر چقدر که الان دارن تحویلت میگیرن و به به و چه چه میکنن برات، هر چقدر که برای ثبت نامت صف میکشن، بدون که این مردم خوش استقبال و بد بدرقه ان. داداش! تو که الان من رو اینجوری داری میبینی شاید باورت نشه، اما یه روزی بود که پش رل من نشستن برای خلق الناس آرزو بود. من رو با هزار ناز از کمپانی بابام اوردن اینجا. گفتن این اوتول خارجیه. کم مصرفه، قدرت مانورش بالاست، جمع و جوره، کولر داره و هزارتا چیز دیگه. یه زمانی بود وقتی کسی با من میرفت خرید، مغازه دار که من رو میدید قمت اجناسش رو دولاپنلا حساب میکرد. آخه نا سلامتی صاحب من پراید سوار بود! پولدار بود. چقدر آدمایی که با حسرت از کنارم رد میشدن. حتی بعضیاشون به زبون میاوردن که خدایا چی میشه ما هم از این ماشینا سوار بشیم. منم نامردی نکردم. شاید آدمی تو این مملکت نباشه که مدت زیادی سوارم نشده باشه. اگه بگم یه نسل این مملکت رو من جا به جا کردم اغراق نیست.
اینقدر اینجا موندنی شدم که اصلا کمپانی پدریم من رو فراموش کرد و همه چیزم اینجایی شد. بعدش هی بزکم کردن، چشم و ابروم رو تغییر دادن و اسمای جدیدی روم گذاشتن. آخ نگفتم. سعی کردم با زمانه جلو بیام. از روم تیبا ساختن. صادرم کردن. خیلی کارا باهام کردن و هیچی نگفتم. همیشه پایه بودم. الانشم حتی نمیتونن ازم بگذرن. بالاخره هر کسی که دستش از همه چیز این دنیا کوتاه باشه، این منم که دستش رو میگیرم. سوارش میکنم و توی این شهرهای پر از بدبختی میگردونمش، بلکه بدبختیاش یادش بره. براشون نون آوری میکنم. باهام مسافر کشی میکنن. سعی میکنم مقاوم باشم، توی این همه چاله چولههای جادهها کمتر خراب بشم. وقتی هم که خراب میشم مگه چقدر خرج دارم؟ اما این مردم نامردن. الان علت بی کفایتی هاشون رو میدازن گردنم که مقصر مرگ و میر جاده هاشون هستم. میگن بی کیفیتم.میگن بی کلاسم. هر چی از دهنشون در میاد نثارم میکنن. از این جوون ترا که انتظاری نیست. بالخره اون روزا رو ندیدن. گرچه همین روزاش هم این منم که دارم بار اصلی حمل و نقل مردم، بخصوص مردم زحمت کش رو به دوش میکشم. اما از بزرگترا دیگه انتظارش رو ندارم. اونا که دیدن یه روزی من چه برو بیایی داشتم. اونا چرا بهم بی معرفتی میکنن. داداش ال نود، الان سر حالی. تازه اومدی. این مردم تا میتونن ازت سواری میکشن. تو هم مثل خودم خم به ابرو نمیاری. الان آرزوی همه آدمایی که نون حلال میخورن اینه که سوار تو بشن. ازت تعریف میکنن، تمجید میکنن. اما بدون، خیلی طول نمیکشه که اون روز بیاد. روزی که همه سرت غر بزنن. بگن بی کلاسی. بگن بی کیفیتی. بگن عامل مرگ و میر این جماعت خری. بدون که خر خیلی تو فرهنگ این مردم ریشه داره. ماشینی میخوان که خرکار باشه، مثل من و تو؛ که مثل خر کم خرج باشه. مثل من و تو؛ که خر باشه و بگذاره این جماعت خر ازش سواری بگیرن و کار بکشن. مثل من و تو. آخرشم مثل خر ببرنش سلاخ خونه و فاتحش رو بخونن. اما ماشینای فیس و افادهای دیگه چی! همش ناز و ادا دارن. اینقدری که جلوی آینه وقت میگذارن تا به چش و چالشون برسن، اگه صرف موتور و ایمنی و کیفیتشون کرده بودن اوضاعشون به از این بود. بعدش مگه میگذارن ملت هر جوری که دوست دارن ازشون سواری بگیرن؟ حتما باید برن توی پاکینگ که نکنه بارون کثیفشون کنه، که نکه کسی نازشون کنه و روی صورتشون خش بیافته. اسم نمیبرم داداش، خودت بهتر از من میشناسیشون. فکر میکنن ماشین با آپشن داشتن ماشین میشه. هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست. اصلا بحث سواری ماشین و کیفیت رو هم بگذاریم کنار، گرچه خیلی مهمه. یه اصل دیگهای این وسط هست، اونم مرام و معرفته. ماشینی که فقط به یه مشت بچه قرطی سواری بده که پز بدن و دل یه جماعتی رو بسوزونن که ماشین نیست. ماشینی که صاحابش با خون دل خوردن مردم بخردش که ماشین نیست. بعضی از این ماشینای تازه به دوران رسیده فکر میکنن فقط به سرعته. آخه سرعتی که بخواد جون مردم رو بگیره به چه درد میخوره؟ من برای این مردم هم دم بودم. هم دم تنهایی شون. کسایی که سوار من میشدن درد داشتن داداش، درد داشتن. خیلی از اشکاشون رو پشت فرمون من ریختن. اگه من همدمشون نبودم نمیدونم این بغضشون رو کجا خالی میکردن. وقتی میدیدم دنیا بهشون سخت گرفته، با این که خودم نابود میشدم، اما میگفتم بیان و با من مسافر کشی کنن تا بلکه یه نونی ببرن سر سفره زن و بچشون. اگه بقیه ماشینای افادهای گرون قیمت که ادعای سرعت و کیفیت و آسایش دارن، میرفتن توی پارکینگ استراحت میکردن تا صاحباشون با هواپیما برن سفر و کلی خرج کنن، من به صاحبام که آهی در بساط نداشتن میگفتم خودم میبرمشون. اونم توی این جادههای بی در و پیکر این مملکت. نمیدونی چقدر توی همین جادهها له شدم.
میدونی اگزوز آدم از چی میسوزه؟ از این که به جای تشکر، متلک بارم میکردن. ما میشدیم ماشین بده، اون ماشینای فلان که توی پارکینگ استراحت میکردن میشدن ماشین خوبه. داداش ببخشید. نمیخواستم درد و دل کنم باهات. اما خب تو هم مثل خودم بودی دلم نیومد این حرفا رو تو رادیاتم نگه دارم. خلاصه که این مردم رو بشناس. گول این تعریف و تمجیداشون رو نخور. بدون آخرش همه اینا میره. یه چیز فقط برات میمونه. اونم دعای خیر مردم بدبختیه که بهشون حال دادی. باعث شدی راحتتر بتونن درداشون رو تحمل کنن...