اختصاصی وقایع روز؛ با شروع ناآرامیهای اخیر در کشور، تحلیلگران و سیاستورزان بسیاری سخن از تجزیه گفتند و یکی از عواقب دعوایی که در کف خیابان آغاز شده بود را تجزیه کشور دانستند و برخی نیز نیت عوامل خارجی از مداخله در این دعوا را پاره پاره شدن کشور اعلام کردند. اما همه آنها غافل بودند از اینکه کشور مدتهاست تجزیه شده است، تجزیهای نه در حدود و مرزهای جغرافیایی که در روح جمعی و اتحاد ملی مردم.
این را البته باید خیلی پیش از این میفهمیدیم، مثلا زمانیکه دو خانم جوان، یکی با حجاب و دیگری بدون حجاب در اتوبوس حمل و نقل شهری با یکدیگر درگیر شده و کار از منازعه لفظی به ضرب و جرح کشید و پایان آن فقط برای خانم بیحجاب، عقوبت قضایی به همراه داشت.
این چندپارگی اجتماعی، این روزها عریان شده است و در قالب خشونت کلامی و رفتاری هر یک از طیفهای جامعه خود را بیشتر به رخ میکشد، همین چند روز پیش بود که یکی از فعالان سیاسی خداحافظی خود را از دنیای سیاست و نظریهپردازی در آن اعلام کرد و در یادداشتی که به این مناسبت نوشته بود، دلیل این کار را همین جریان و نیز خروج جامعه از مرزهای اعتدال و تعقل اعلام کرده بود.
این مصیبت، اما محصول یک ماه و دو ماه اخیر نیست وریشههایی عمیقتر دارد و زاییده رفتاری مشابه از جانب زمامداران سیاسی و فرهنگی، اهالی رسانه و صاحبان تریبون است که سالهاست این روش را سرلوحه خود قرار دادهاند و یکدستی نهادهای حاکمیتی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ نیز بر شدت آن افزود.
طی سالهای گذشته اقلیتی تمامیتخواه و پر زور و البته مدعی انقلابیگری، هر دیدگاه، سخن و نقدی که در مقابل تفکر آنها قرار میگرفت، با خشونت کلامی زائدالوصفی پاسخ میدادند. خائن، وطنفروش، سازشکار، غرب زده، واداده، ضد انقلاب، بیدین، جاسوس و نمونههایی از این دست کوچکترین بهرهوری آنها از خشونت کلامی در مقابل دیدگاه مخالف بود.
این رفتار حتی دولت حسن روحانی و شخص رئیسجمهور را بینصیب نمیگذاشت و هر چه به انتخابات ریاستجمهوری نزدیک میشد، شدت مییافت تا جایی که در آستانه انتخابات آن سردار بازنشسته در میتینگ انتخاباتی رئیس دولت فعلی، پس از توهین به دولتمردان سابق آنان را تهدید جانی کرد. یا آن به اصطلاح تئوریسین که در پاسخ به یکی از نزدیکان دولت وقت، عکسی از سردر زندان اوین منتشر و با این کنایه او را تهدید کرد.
این وضعیت پس از پیروزی سید ابراهیم رئیسی در انتخابات و یکدست شدن قوای سهگانه از لحاظ طیف سیاسی، شدت گرفت و اگرچه این اقلیت تندرو باید از نتیجه انتخابات متوجه میشدند که نوع تفکر آنها مخالفان قابل توجهی -از نظر کمی- در جامعه دارد باز هم سعی در اجبار تفکر جمعی مردم به پذیرش نظرات خاص خودشان داشتند.
پیروزی اصولگرایان در تصاحب سه قوه حاکمیتی نظام، چنان برخی از آنان را در خواب قدرت فرو برد که حتی مهلت ندادند که یکسال از عمر دولت سیزدهم گذشته و مردم وعدههای رئیسجمهور در دوران رقابت انتخاباتی را فراموش کنند. حالا دیگر دولت هم تقدس یافته بود و هر گونه نقدی به آن با واکنشهای تند از تریبونها و رسانههای خاص مواجه میشد.
کار بالاتر هم گرفت و مسئولین امر به سراغ مسائلی رفتند که یقین داشتند جامعه به آن حساسیت دارد و برجستهترینشان اینترنت و حجاب اجباری بود. مطرح کردن طرح صیانت از فضای مجازی در مجلس و راهاندازی دوباره گشتارشاد در خیابان شهرهای سراسر کشور به مثابه نمایش قدرتی بود از جانب صاحبان مسند در مقابل مردم و از قضا رئیسجمهور نیز که در وعدههای انتخاباتی خود اشاره مستقیم به این دو قضیه کرده بود و هرگونه حرکت برخلاف میل جامعه را منتفی دانسته بود، سکوت اختیار کرد و گویی کار را به همان بوقهای رسانهای سپرده بود.
بازهم خشونت کلامی میداندار شد و برخی ائمه جمعه و صاحبان رسانه و تریبون به میدان آمدند و واکنشهای مردمی را با حملات تند کلامی، پاسخ دادند. در کلام اینان هر که نسبت به حجاب اجباری یا محدود شدن اینترنت معترض بود، بی عفت، بیبند و بار، غربزده، خائن، خارج از اسلام و مانند آن بود.
در کنار این هجوم، آتش تهیهای نیز در دیگر رسانهها همچنان به تقسیمبندی مردم به دیندار و بیدین، باشرف و بیشرف، انقلابی و ضدانقلاب و خائن و خادم پرداختند. کافی است برای نمونه برخی برنامههای شبکه افق صدا و سیما یا سخنرانیهای حسن عباسی را مرور کنید.
حسن عباسی کار را به جایی رساند که حتی برخی دیگر از رسانهها و چهرههای اصولگرا از او و سخنانش ابراز برائت کردند، ولی کار از کار گذشته بود چرا که او همیشه در همان سنگری جنگیده بود که امروز سربازان آن سنگر از او دوری میجستند و اصلا او اولین کسی بود که حسن روحانی را جاسوس موساد خطاب و جمع زیادی از همین دوستان برائت جسته را دلشاد کرده بود.
روزها گذشت و علیرغم مخالفت بسیاری از دلسوزان دوستدار نظام با برنامههایی مانند گشت ارشاد، پافشاری سکانداران سیاسی کشور منجر به فاجعهای شد و دختری به نام مهسا امینی در این کشاکش، جان خود را از دست داد و بازداشگاه گشت ارشاد جایی بود که وی جان به جانآفرین تسلیم کرد.
مردم به ستوه آمده از وضعیت بد اقتصادی که مسئولیت آنرا متوجه دولت میدانستند و در کنار آن هر روز شاهد عمیقتر شدن شکاف طبقاتی خود با مسئولین نیز بودند و البته گشت ارشاد و حجاب اجباری را برنمیتافتند به خیابان امده و اعتراض کردند.
در مقابل، اما چیزی جز تحقیر، توهین و تهمت چیزی ندیدند، همان رفتاری که پیش از این قضایا بخشی از جامعه متدینین با آن مواجه شدند و توهین به آنان تا جایی پیش رفت که با سران گروهک منافقین همسانشان کردند فقط به این جرم که در اعتراضی آرام و مدنی، گفتند و هشتگ زدند که «محجبهام ولی با گشت ارشاد مخالفم.»
مردم هر چه کردند که معترض بودن خود را نشان دهند با فشار و توهین بیشتری مواجه شدند پس بسیاری از آنها نیز نیز راهی را در پیش گرفتند که پیش از این، بوقهای نفرت افزایی با خشونت کلامی و رفتاری خود به آنان تحمیل کرده بودند چرا که «الناس علی دین ملوکهم» و همین شد که بستری برای اغتشاش و آشوب و ایجاد ناامنی فراهم آمد و دشمنان دیرین نظام نیز بر این موج سوار شدند و هنوز هم قائله پایان نیافته است و دوست نادان و دشمن بر آتش آن میدمند.
حال کشور و مردم از هر طیف، مخالف و موافق، منتقد تندرو و مدعی انقلابیگری، روشنفکر و سنتی چنان مشتت و چند دسته شدهاند که عرصه بر هر انسان معتدل و موافق عقلانیت تنگ شده است. همه به هر بهانهای یکدیگر را متهم به وطنفروشی، خیانت، جیرهخواری و بیشرافتی میکنند، لعن و نفرین و آرزوی مرگ هم با تهدید به حذف و کشتار و حکم صادر کردنهای خطرناک در آمیخته و معجونی زهرآگین درست کرده است.
فضای جامعه ملتهب است و از همه بدتر این سیاهی انگزنی و عدم تحمل مخالف، کشور را روزبهروز از گفتگو و دیگر راههای عقلانی بهبود شرایط دور میکند و هر چه بیشتر جامعه را به بنبست سرخوردگی نزدیک میسازد. پس به راستی میتوان گفت که کشور تجزیه شده است، اما نه با تغییر در تقسیمات جغرافیایی بلکه در اتحاد روح جمعی ملت!
به اینم دقت کن از بیگانه نمیشه گله کرد اما از خودی چرا
اگر تمام نشود. جنگ داخلی سختی بین متعصبین مذهبی اتفاق خواهد افتاد.
معترضین که شروع به اعتراض کردند اکنون نشسته اند. اما کسانی دیگر برخواسته اند و سهم خواهی میکنند.
وافراطی جریان مخالف هم پرداخته میشد. تندروروهایی مانند زیباکلام.که علنامی گویدسلول سلول بدن من لیبراله ویا جناب مصطفی تاج زاده.که علم ریشه زدن نظام روبرداشته ودرو میکنه
اگراین طیف سعیدقاسمی وحسن عباسی ها دارد
آن طیف هم زیباکلام وتاج زاده ها دارد.