وقایع روز دهم محرم / شهادت سید و سالار شهیدان و یاران با وفایش
روز دهم محرم الحرام، در فرهنگ شیعه روز عاشورا نامیده میشود. این واژه ریشهای عبری داشته و آن را معادل واژهی عاشور در عربی میدانند. یهودیان روز دهم ماه تشری را عاشورا مینامند و نقل است که عاشورا روزی است که موسی (ع) نیل را شکافت و همراه پیروانش از آن عبور کرد. وقایع عاشورای سال 61 هجری قمری که مصادف بود با 21 مهرماه سال 59 خورشیدی، از نماز صبح آغاز شد. در این روز، امام حسین (ع) پس از اقامهی نماز صبح، و در حالی که تشنگی بر کاروان اباعبدالله غلبه کرده بود، در سخنانی کوتاه برای اصحاب و یارانش، آنان را به صبر و جهاد در راه خدا دعوت کرد. در جبهه مقابل نیز سپاهیان شام پس از اقامهی نماز صبح به امامت عمر سعد (لعنه الله علیه)، آرایش نظامی گرفته و آمادهی نبرد با خاندان رسول الله شدند.
پس از طلوع آفتاب، امام بر شتری سوار شده و به سوی لشکر دشمن رفت. در اینجا، سالار شهیدان با برشمردن فضایل خود، پدر و برادر بزرگوارش، خطاب به کوفیان یادآوری نمود که به جنگ با نوهی رسول خدا آمدهاند. سپس امام رو به سران کوفه کرد و از حجار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را به کوفه دعوت نکردهاند؟ پس از انکار کوفیان، امام نامههای آنان را به به سویشان پرت کرده و حجت را بر کوفیان تمام کرد. در این هنگام، کوفیان خواستار صلح حسین (ع) با ابن زیاد شده و از امام خواستند تا با بیعت با یزید، خود و اصحابش را از جنگ برهاند. امام در پاسخ فرمود:« لا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات مناالذلة ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده و همانا ذلت از ما دور است.»
پس از پایان سخنرانی امام، زهیر بن قین و بریر بن خضیر نیز به سوی لشکر کوفه رفته و آنان را نصیحت کردند. پس از آن، امام حسین (ع) در تلاش برای هدایتِ حتی یک نفر از یزیدیان، خطاب به دشمن فریاد زد:«هل من ناصر ینصرنی؟». فریاد امام، چند نفر را دچار تردید کرد. از آن جمله، حر بن یزید ریاحی بود که به هبانهی آب دادن به اسبش از سپاه عمر سعد جدا شد و به امام پیوست. این آزادمرد تاریخ، با اذن مولایش اولین نفری بود که به میدان رفت، و در حالی که چیزی نمانده بود که با خطابهای آتشین، عدهی زیادی از کوفیان را از جنگ منصرف سازد، مورد اصابت تیرهای کمانداران سپاه عمر سعد قرار گرفت. پس از آن، به میدان رفت و پس از نبردی جانانه، به شهادت رسید.
در حدود ساعت 10 صبح، حملهی سراسری لشکر کوفه به سوی خیمهها آغاز شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمان رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت و بعد از عقبنشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام را تیرباران کردند و در پی آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند.
پس از دفع حملهی نخست، به دستور امام، نبرد تن به تن آغاز شد. در این بین، اصحاب امام پیمان بستند که تا زندهاند، کسی از بنی هاشم به میدان نرود. دومین شهید کربلا پس از حر، جناب بریر بن خضیر همدانی، زاهد 60 ساله بود و پس از آن مسلم بن عوسجه به میدان رفت و شهید شد. هنگام ظهر، امام از حبیب بن مظاهر خواست تا به سوی سپاه دشمن رفته و برای توقف جنگ هنگام نماز با آنان صحبت کند. هنگامی که حبیب خواسته امام را مطرح نمود، حصین بن نمیر فریاد زد که نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ای شرابخوار؟ حبیب به سوی دشمن حمله ور شد و نقل است که پس از به هلاکت رساندن 62 نفر از افراد دشمن، به شهادت رسید. امام از شهادت حبیب متاثر شد و برای نخستینبار در روز عاشورا گریست؛ رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
هنگام نماز ظهر فرا رسید و امام نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. در این هنگام، سپاهیان شدمن به سوی صفوف نمازگزاران تیراندازی نمودند و تعدادی از اصحاب، که خود را سپر بلای سیدالشهدا نموده بودند، به شهادت رسیدند. نقل است که سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
30 نفر از اصحاب امام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنیهاشم رسید. نخستین نفر، حضرت علیاکبر، پسر امامحسین بود. البته برخی عبدالله بن مسلم بن عقیل را نخستین شهید بنیهاشم میدانند که ظاهرا جناب عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد.
عاقبت امام حسین و حضرت عباس تنها ماندند. عباس اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمهها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس دلاور در حالی که با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعهقطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.»
امام به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پارهپاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخوارهاش علیاصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله شهید شد. امام به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و 10 نفر به مقابله امام آمدند. بعد از شهادت امام، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد. در مقاتل نوشتهاند زمانی که امام در آستانه شهادت بود کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود؛ اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن دوید و به طرف مقتل امام آمد؛ او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
وقت شهادت امام را وقت نماز عصر گفتهاند. شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» حمیدبن مسلم گوید: «در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امامفروبرد...»
بعد از شهادت امام عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشتهاند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند. غارت عمومی اموال امام حسین و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد. نزدیک غروب آفتاب سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابنزیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند. درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشتهام!»