کد خبر: ۵۹۴۸
تاریخ انتشار: سه‌شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - 10 November 2020

سریال شرم + خلاصه داستان ، زمان پخش

دانلود و تماشای کامل فیلم شرم ؛ آنچه که داستانی را جذاب می‌کند راز‌های شخصیت‌هاست و این سریال هم هر شخصیتی رازی دارد. برای دیدن خلاصه جدیدترین قسمت پخش شده به انتهای مطلب مراجعه کنید.

وقایع روز ـ تصویربرداری سریال «شرم» به کارگردانی احمد کاوری بعد از هفت ماه در لوکیشن پردیس تئاتر خاوران تهران به پایان رسید.  این سریال بر اساس داستانی از سعید فرهادی، به تهیه کنندگی امیرپوروزیری اردیبهشت جلوی دوربین رفت و پنجشنبه‌ هفته گذشته در پردیس تئاتر خاوران تهران به پایان تصویربرداری رسید.تدوین و سایر مراحل فنی این سریال به طور همزمان آغاز شده و قسمت های ابتدایی نیز آماده پخش شده است.

بازیگران سریال شرم

سریال «شرم» یک ملودرام اجتماعی است که با حضور بازیگرانی چون ابوالفضل پورعرب، فاطمه گودرزی، فریبا متخصص، نسیم ادبی، سید مهرداد ضیایی، آشا محرابی، الهام طهموری، میلاد میرزایی، نیما نادری، مرحوم سیروس گرجستانی و سیاوش طهمورث جلوی دوربین سریال شرم رفتند .

زمان پخش سریال شرم 

هر روز ساعت 20:45 از شبکه سه سیما پخش خواهد شد.

 

عوامل سریال شرم 

سایر عوامل این سریال نیز عبارتند از: تهیه کننده: امیرمهدی پوروزیری، کارگردان: احمد کاوری، نویسنده: سعید فرهادی، مدیر فیلمبرداری: علیرضا رجایی مقدم، مدیر صدابرداری: فرخ فدایی، مجری طرح: وحید معدنی، مدیر برنامه ریزی و مشاور پروژه: حسن لفافیان، تدوین: رضا کردبچه، طراح صحنه و لباس: فرامرز بادرام پور، مدیر صداگذاری: مهدی جمشیدیان، موسیقی: مسعود سخاوت دوست، مدیر تولید: داوود معدنی، عکاس: معین باقری، مشاور رسانه ای: علی مرادخانی

موضوع سریال شرم چیست

به گفته احمد کاوری آنچه که داستانی را جذاب می‌کند راز‌های شخصیت‌هاست و این سریال هم هر شخصیتی رازی دارد.
 امیر پوروزیری تهیه‌کننده سریال شرم نیز توضیح داد: این سریال ملودرام اجتماعی است که در دو نیمه روایت می‌شود. فلاش‌بکی که ما را به 10 سال پیش تقریباً به سال‌های 88 و 90 برمی‌گردد. بقیه در زمان حال اتفاق می‌افتد که 20 قسمت پایانی را شامل می‌شود.
 
وی در پاسخ به این سؤال که چرا  نام "پای‌بست"، "شرم" شد، گفت: از آنجائیکه "شرم" التهاب و بحران جدی دارد. حالا که چرا پای‌بست، شرم شد؟ شب که ما می‌خوابیم اگر هرکدام از ما از روزی که گذرانده باشیم شرم‌سار نباشیم و از کاری که کرده باشیم روز درستی است. بحث گناه در سریال جدی است. گناه هیچ‌گاه شما را رها نمی‌کند و واقعیت‌های درام است. گناه هیچ‌گاه شما را رها نمی‌کند و برمی‌گردد به روزی که شما یقه شما را می‌گیرد.

 

این سریال دو شخصیت محوری و اصلی دارد؛ اولین کاراکتر محوری شرم را ابوالفضل پورعرب ایفا می‌کند که در مقطع جدی داستان قرار دارد و نقش دوم و مهم شرم را فاطمه گودرزی بازی می‌کند. داستان، مثلت جوانی دارد که الهام طهموری، میلاد میرزایی و نیما نادری بازیگران آنند

نقش لعیا در شرم

الهام طهموری که پیش از این او را با نقش "وارش" دیده‌ایم در این سریال نقش "لعیا" یکی از شخصیت‌های اصلی را بازی می‌کند به قول خودش دختر فاطمه گودرزی یا همان نقش پوران؛ او به تسنیم گفت: نام کاراکترم لعیا است. به قولی تنها دختر داستان؛ بیماری را تجربه می‌کند عشق را تجربه می‌کند روابطش با آدم‌ها و شکی که تجربه می‌کند. تجربه مقطع سنی مثل "وارش" برایم جذابیت داشت البته این بار به نوعی دیگر اتفاق می‌افتد. یعنی سن کمتر را تجربه می‌کنم لهجه ندارم و گریم سختی هم ندارم.
 
وی افزود: یکی از مزیت‌های کار با احمد کاوری این است که نسبت به دیگر کارگردان‌ها بهتر بازیگر با او ارتباط می‌گیرد این است که او بازیگردان خوبی است. می‌توانی کاملاً راحت خودت را به اندیشه و نگاهش بسپاری! دکورپاژ و میزانسن به حس آن لحظه کمک می‌کند و خوشحالم با ایشان کار می‌کنم.
 
طهموری در پاسخ به این سؤال که چه چیزی و نکته‌ای شما را وسوسه کرد تا در سریال "شرم" ایفای نقش کنید، خاطرنشان کرد:  خیلی چیزها. یکی از آنها کاوری و دیگری بازیگران مقابلم و پارتنرها برای کم کسی پیش می‌آید.  اگر به بازیگری که چنین ترکیب بازیگرانی دارد ، کار پیشنهاد شود برایش دلچسب است. پارتنرهایی مثل ابوالفضل پورعرب و فاطمه گودرزی، جهان دیگری به روی من باز  کرد. من اینجا دختر خانم گودرزی‌ام و برایم جالب است شبی با ایشان کار داشته باشم استرس ندارم و با نهایت اعتماد به نفس جلوی دوربین قرار می‌گیرم.
 
او درباره سختی کار با بازیگران با تجربه‌ای مثل پورعرب و شجاع‌کاوه و گودرزی گفت: واقعاً خودم فکرش را نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفتد. زمانی که مسلماً آقای پورعرب من را نمی‌شناخت مخصوصا اینکه کاراکتر لعیا و پورعرب بازی می‌کردند خوب دربیاید. باور نمی‌کردم آنقدر از پارتنرم کار یاد بگیرم؛ واقعا مسیر بازیگری‌ام با بازیگری مثل ابوالفضل پورعرب تغییر کرد.  واقعا  کار ایشان تمام شد افسردگی گرفته بودم و واقعاً الان فکر می‌کنم خانم گودرزی واقعاً مادرم است.

نقش منوچهر در سریال شرم

سیدمهرداد ضیایی دیگر بازیگر این سریال است که گویا نامش منوچهر است. او همیشه در کارهایی بازی می‌کند که قصه‌اش چالش و فراز و فرود جدیدی داشته باشد. او در گفت‌وگویی با خبرنگار خبرگزاری تسنیم  درباره پذیرفتن این نقش گفت: احمد کاوری درباره قصه با من صحبت کرد و من هم آن مقداری که از فیلمنامه را مطالعه کردم و البته به این ترتیب متوجه شدم که فیلمنامه حاوی کیفیت بالای متوسط است و دوم اینکه گروهی که دارند این کار را می‌کنند گروه دوستی هستند به معنای دوست. و سوم دلیلی که در "شرم" حاضر شدم، این  است که کاراکتر در گیر و دارِ تکان‌های بسیار سنگین خانوادگی است که از خارج و داخل خانه به آن وارد می‌شود. به نظرم جذابیتی بود که می‌شد گفت آدم را جذب می کند تا بیاید و کاری بکند.
 
وی افزود: زن و شوهری که می‌توانند تجربه‌های ازدواج‌های دیگر را داشته باشند کما اینکه اینطور است و یک بار دیگر دارند دوباره آزمایش می‌کنند و اتفاق حیرت‌انگیزی در انتظارشان است از داخل و خارج از خانواده وارد می‌شود و اعضای خانواده به ویژه به منوچهر که ظاهراً باید سابقه پدری همه‌چیز را متعادل و حفظ کند به نیکوترین شکل اما واقعیت این است آن هم انسان است و آستانه فشارش حدی دارد. این‌ها ویژگی‌هایی است که از کاراکترم در سریال "شرم" می‌توانم بگویم.

خلاصه قسمت اول سریال شرم

سریال شرم

دختر و پسری باهم درحال صحبت و بادبادک بازی هستند که دختر میان صحبت هایشان از حال می‌رود و پسر به سمتش می‌دود و با صدا کردن مادر پدرش او را سوار ماشین می‌کنند و به بیمارستان پیوند می‌روند و دختر را آماده می‌کنند تا بستری شود و لباس های بیمارستان به او می‌پوشانند.
مادر آن دختر به سراغ سوپروایزر بخش می‌رود و از او می‌خواهد دخترش را عمل کنند که او می‌گوید شخص دیگری در اتاق عمل است و باید صبر کنند.
مادر آن دختر بی‌تابی می‌کند و دخترش در حال استرس است که پرستار از بخش می‌آید و می‌گوید جواب کبد اهدایی مثبت نشده است و اگر می‌توانند در شیراز بمانند بلکه زودتر کبدی پیدا شود و عمل دخترش انجام شود.
آن ها به مسافرخانه ای می‌روند و اتاقی می‌گیرند که در آن جا مرد و زنی که مادر پدر آن دختر هستند می‌گویند که زن و شوهر نیستند و خانم می‌گوید که اتاق تنها برای و دخترش است و مرد قرار است تمام مدت در ماشینش بخوابد.
آن دختر برای خودش تخم مرغ درست می‌کند و فیلم تماشا می‌کند که دردش می‌گیرد و بیرون می‌رود که می‌فهمد مردی حالش بد شده است و آن مرد و زن را صدا می‌کند و به دادش می‌رسند و بعد داخل اتاقش می‌شود که صاحب مسافرخانه می‌رسد و او را بیرون می‌کند و می‌گوید درست نیست این همه کنجکاوی می‌کند.
پسری که با آن دختر همراه بود به شهربازی رفته است و پام کرن می‌خورد و بازی می‌کند و با گرفتن خرسی به مهمان خانه می‌رود.
دختر مریض درحال گپ زدن با مردی که حالش بد شده بود است و از درد های بدنشان می‌گویند که با حرف مسافرخانه دختر با ناراحتی می‌گوید یعنی من هم می‌میرم؟
حالا که مشخص شده نام آن پسر بهزاد است به سراغ دختر مریض می‌رود و آن خرس را دختر می‌دهد که حال مرد مریض بد می‌شود و عروسک را می‌اندازد و به سراغ آن مرد می‌رود که باعث ناراحتی بهزاد می‌شود و از اتاق خارج می‌شود.
از صحبت های آن دختر که مشخص شده اسمش لعیا است می‌فهمیم که رابطه بین آن مرد و زن کاری است و مرد که عزیز آقا نام دارد که سیروس گرجستانی نقشش را ایفا می‌کند برای آن مادر لعیا کار می‌کند.
گویا بهزاد دلباخته دختر صاحب کار پدرش شده است.
عزیزآقا جلو پسرش را می‌گیرد از او می‌پرسد پول خرس را از کجا آورده است که می‌گوید او کاری است و پولش را خودش درآورده است.
بهزاد به موتورخانه مسافرخانه می‌رود و داخل آن جا می‌شود و به تاسیسات آن جا می‌رسد و می‌فهمد مردی که حالش بد بود آن جا است و صدای سرفه هایش را می‌شنود و سعی می‌کند او را ببیند.

خلاصه  قسمت دوم سریال شرم

سریال شرم + خلاصه داستان ، زمان پخش

همه مسافران در مسافرخانه نشسته اند و باهم غذا می‌خوردند و هم صحبت شده اند. رعنا با مرد مریضی که در مسافرخانه بود صحبت می‌کنند.
بهزاد تک و تنها در محوطه مسافرخانه برای خودش راه می‌رود.
از بیمارستان تماس می‌گیرند و به مادر لعیا می‌گویند که یک کبد برای دخترشان پیدا شده بود منتها از شمال بودند و برای این ‌که پروازشان به تاخیر خورده کبد از بین رفته است.
مادر لعیا با عزیزآقا صحبت می‌کند و می‌گوید کبد بعدی باید برای دختر آن ها باشد، دیگر طاقت ندارد که نخیف شدن و درد کشیدن دخترش را ببیند.
لعیا از مرد مریض خداحافظی می‌کند و به سمت اتاقشان می‌رود که با حرف مادرش عصبانی می‌شود و می‌گوید دیگر حاضر نیست که آزمایش بدهد و درد بکشد و دیگر تصمیم ندارد که کبدش را عمل کند.
عزیزآقا و مادرش سعی دارند او را راضی کنند اما او حرف خودش را می‌زند و می‌گوید که بدن خودمه نمی‌خوام‌ عمل کنم، می خوام بمیرم و از اتاقشان بیرون می‌آید و پایین می‌رود که مرد مریض نیز پشت سرش پایین می‌رود و برای جفتشان دو تا چایی می‌ریزد تا سر صحبت را با او باز کند.
به او می‌گوید که باید آزمایش برود و مطمئن است که او خوب می‌شود که باعث نرم شدن لعیا می‌شود و به سراغ مادرش می‌رود تا با هم به بیمارستان بروند.
پزشک ها درحال گرفتن آزمایشات مورد نیاز لعیا هستند . مرد مریض در اتاقش بیرون را تماشا می‌کند که متوجه بازگشت لعیا به همراه‌ مادرش و عزیزآقا می‌شود.
مرد مریض آقا صابر نام دارد، لعیا به سراغش می‌رود و به او می‌گوید که همه آزمایش هایش را داده است و با او به پایین بروند تا شام بخورند.
بعد از شام آقا صابر در اتاقش است که با دیدن عزیزآقا و پسرش او را صدا می‌کند و از او می‌خواهد که چند دقیقه وقتش را بگیرد، از این رو عزیزآقا سوئیچ ماشین را به پسرش بهزاد می‌دهد و خودش به همراه‌ آقا صابر به داخل‌ اتاق می‌رود.
بهزاد از پله ها پایین می‌آید که باز هم چشمش به موتورخانه می‌افتد و داخل آن جا می‌شود و یک زنبیل که درونش کتری و پیکنیکی و فلاسک چای است می‌بیند و با آمدن صدایی از آن جا خارج می‌شود‌.
صبح می‌شود، بهزاد به سراغ پدرش می‌رود و او را بیدار می‌کند و می‌گوید که دکتر مولایی، پزشک لعیا آمده است و باهم می‌روند.
دکتر مولایی تمام حرف هایی که در بیمارستان زده است را باز هم تکرار می‌کند که باعث عصبانیت مادر لعیا می‌شود و می‌گوید که شاید پارتی کلفتی تری دارن بقیه یا جیبشون پر تره که باعث می‌شود به دکتر بربخورد و با گفتن حالت خوب می‌شود از آن جا می‌رود.
بهزاد حرف های دکتر و آقا صابر را می‌شنود و به اتاق لعیا می‌رود و چیز هایی که دیده است را می‌گوید که باعث تو فکر رفتن لعیا و مادرش و عزیز آقا می‌شود.
لعیا با برداشتن کتاب هایش به بالا پشت بوم مسافرخانه می‌رود و بهزاد نیز دنبالش راه می‌افتد و لعیا می‌گوید که می‌خواهد درس بخواند و بهزاد ازش می‌پرسد که آقا صابر درباره پسرش به او چه می‌گفت که لعیا او را می‌پیچاند و باعث حرصی شدن بهزاد می‌شود و شروع به آزار دادن پرنده های درون قفس بالا پشت بوم می‌کند که لعیا او را بچه خطاب می‌کند و می‌رود‌…
عزیزآقا به سراغ آقا صابر می‌رود و درباره بیماری اش سوال هایی می‌کند و می‌پرسد گروه خونیش چیست و وقتی در جواب می‌فهمد که گروه خونی اش با لعیا یکی است، گروه خونی لعیا را دروغ می‌گوید…

خلاصه قسمت سوم سریال شرم

سریال شرم + خلاصه داستان ، زمان پخش

آقا صابر نوار کاست جدید برداشت تا صدایش را‌ پسرش را ضبط کند، عزیزآقا با صدا کردن مادر لعیا او را به پایین برد و درباره آقا صابر که او نیز دنبال کبد است و در لیست قبل از لعیا قرار دارد صحبت کرد.
آقا صابر صدایش را ضبط می‌کند و با پسرش صحبت می‌کند و حال لعیا بد شده است و از درد مثل مار به خودش می‌پیچد و مادرش او را در آغوش‌گرفته است و کمک می‌کند که راه برود.
آقا صبر در نوار ضبط شده اش به پسرش می‌گوید که شاید این آخرین بار باشد که با آن ها حرف می‌زند که تلفنش زنگ می‌خورد و اسم منصوره روی صفحه اش می‌افتد که جواب نمی‌دهد و از اتاقش خارج می‌شود.
آقا صابر به موتورخانه می‌رود که بهزاد نیز زیر نظرش گرفته است و می‌بیند که مادر لعیا نیز دنبالش می‌رود و فکر می‌کند بیرون است که او را نمی‌بیند و بهزاد به او می‌گوید که او به موتورخانه رفته است و معتاد است و در بین صحبت هایشان صاحب مسافرخانه صدایشان می‌کند و می‌گوید حال دخترش بد شده است.
آقاصابر پشت تلفن با رفیقی که بهش نارو زده است صحبت می‌کند و عزیزآقا و بهزاد و مادر لعیا او را به پایین می‌برند تا به بیمارستان بروند که عزیزآقا به بهزاد می‌گوید به اتاق برود.
آن ها به بیمارستان می‌روند و لعیا را بستری می‌کنند و مادرش به سراغ دکتر مولایی می‌رود که پرستار ها می‌گویند در اتاق عمل است و عزیزآقا او به به بیرون از بیمارستان می برد تا آرومش کند که در بین حرف هایشان می ‌گوید فهمیده که آقا صابر معتاد است و باید نوبت عملش را به دختر او بدهد.
بعد از مرخص شدن لعیا به مسافرخانه می‌روند و پادر لعیا به سراغ آقا صابر می‌رود و می‌گوید می‌خواهد که با او صحبت کند…
مادر لعیا به همراه آقا صابر به بالا پشت بوم می‌روند و مادر لعیا بعد از یه عالمه مقدمه چینی و از به دنیا آمدن و بزرگ شدن دخترش می‌گوید. لعیا تو اتاقش درحال استراحت کردن است که بهزاد به سراغش می‌رود و می‌گوید او دیگر بزرگ شده است و پشیمون است که برایش عروسک خریده است.
آقا صابر به مادر لعیا می‌گوید که حاضر است هرکاری برای لعیا بکند و او می‌گوید که پس نوبتش را به لعیا بدهد که باعث توی فکر رفتن آقا صابر می‌شود و می‌گوید که حالش خوب نیست اما مادر لعیا از مظلومیت دخترش می‌گوید و سعی دارد که او را راضی کند اما او می‌گوید که یک پسر دارد و باید برای او کلی کار انجام دهد و مادر لعیا می‌گوید اگر اتفاقی برای او بیوفتد خانواده اش را تامین می‌کند اما آقا صابر می‌گوید که دیگر حرفی ندارد می‌رود که مادر لعیا او را دروغگو خطاب می‌کند.
آقا صابر حالش بد می‌شود که لعیا به سمتش می‌رود و می‌گوید برایش شام می‌پزد که مادرش می‌گوید لازم نکرده است و لعیا را با خود می‌برد.
با رفتن آن ها صابر با پسرش صحبت می‌کند و بعد از حرف های پدر پسری و اظهار دلتنگی تلفن را قطع می‌کند. لعیا به بیرون رفته است که آقا صابر را می‌بیند و با او صحبت می‌کند. آقا صابر به بیمارستان رفته است تا وقت عملش را عقب بیاندازد که با جواب منفی دکترش رو به رو می‌شود و به مسافرخانه برمی‌گردد و داخل اتاق می‌رود که با اتاق به هم ریخته اش مواجه می‌شود.

خلاصه قسمت چهارم شرم

سریال شرم + خلاصه داستان ، زمان پخش

 

آقا صابر داخل اتاقش می‌شود که آن جا را به هم ریخته می‌بیند داخل‌ می‌شود و از تو لوله بخاری مدارک و پول هایش را برمی‌دارد و مسئول مسافرخانه را صدا می‌کند و نشان می‌دهد و می‌گوید بیشتر حواسش را جمع‌کند.
مادر لعیا به بیمارستان زنگ می‌زند و سراغ دکتر را می‌گیرد که می‌گویند هنوز نیومده است و شروع به تمیز کردن سرویس بهداشتی می‌کند و بعد از آن دکتر با او تماس می‌گیرد و می‌گوید یک ریه برای دخترش پیدا‌ شده و آزمایش هایش درست از آن در آمده است.
آقا صابر در اتاقش شروع به سرفه کردن می‌کند و خون بالا می‌آورد و بعد از بهتر شدنش از اتاق خارج می‌شود که با مادر لعیا برخورد می‌کند که مادر لعیا به عزیز آقا می‌گوید به سراغ آقا صابر برود و از او آمار بگیرد که آیا با او تماس گرفته اند یا نه که در میان صحبت هایشان گوشی آقا صابر زنگ می‌خورد و به داخل می‌رود.
مادر لعیا بلاخره او را بالا پشت بوم پیدا می‌کند و خبر اهدایی را به او و بهزاد می‌دهد و با خوشحالی به پایین می‌رود که عزیز آقا قضیه تماس آقا صابر را می‌گوید و مادر لعیا به سراغش می‌رود و قضیه تماس بیمارستان را از او می‌پرسد که آقا صابر می‌گوید نمی تواند عقب‌بکشد که بچه ها از راه می‌رسند و باهم شروع‌ به صحبت می‌کنند و صابر صدایشان را از پشت در می‌شوند.
عزیزخان به همراه پسرش، لعیا و مادرش دور هم نشسته اند که بهزاد خاطره تعریف می‌کند تا سرشان را گرم کند که لعیا متوجه آقا صابر می‌شود که اول با ترش رویی و در آخر با اصرار او را راضی می‌کند که به سراغش برود و باز هم برای پسر آقا صابر صدایش را ضبط می‌کند که یک دفعه متوجه گریه های آقا صابر می‌شود و با دیدن حال‌ ناخوشش به اتاق خودش برمی‌گردد و برای مادرش تعریف‌ می‌کند و می‌گوید عزیزآقا به اتاق آقا صابر برود و آقا صابر می‌گوید که اگر فردا زیر عمل جراحی مرد وسایلش را به خانواده اش برساند.
عزیز آقا بعد از شنیدن حرف هایش باشه ای می‌گوید از اتاق خارج می‌شود و هرچه را که شنیده است را به خانم می‌گوید.
عزیزآقا پشت کابین‌ ماشینش خوابیده است که مادر لعیا به سراغش می‌رود و از حال بدش می‌گوید که آقا صابر از پشت پنجره می‌بیندش که مادر لعیا به عزیزآقا می‌گوید فردا کاری کنند تا آقا صابر قبل از این که لعیا به اتاق عمل برود به بیمارستان نرسد که عزیزآقا می‌گوید این کار از دستش برنمی‌آید…
مادر لعیا به داخل می آید که آقا صابر او را صدا می‌کند و می‌گوید کارش دارد که مادر لعیا بدون هیچ حرفی می‌رود.
مادر لعیا نگران پشت پنجره اتاقش ایستاده است و بیرون را تماشا می‌کند و آقا صابر با دستگاه اکسیژن در اتاقش خوابیده است.
آقا صابر از اتاقش خارج می‌شود که مادر لعیا به سرعت بیرون را نگاه می‌کند تا مطمئن شود و به عزیز آقا زنگ می‌زند و خبر را می‌دهد.
عزیز آقا به داخل می‌آید که وجدانش جلویش را می‌گیرد و به توران خانم می‌گوید که نمی تواند و این کار از دستش برنمی‌آید.
توران خانم با عصبانیت به او می‌گوید که او مرد است و بیشتر از لعیا می‌تواند دوام بیاورد و اگر کمکش کند و جلو آقا صابر را بگیرد زندگی اش را زیر و رو می‌‌کند.
توران خانم به اتاقش برمی‌گردد تا لعیا را آماده کند و بروند که لعیا متوجه استرس و اضطراب مادرش می‌شود که او می‌گوید تنها هیجان زده شده است…
آقا صابر در اتاقش شمع روشن کرده است و دعا می‌خواند.
مسئول مسافرخانه در اتاقش در خواب عمیقی فرو رفته است که صابر خان به موتور خانه می‌رود…

خلاصه قسمت پنجم سریال شرم

 
توران خانم درحال جمع کردن وسایل لعیا است که عزیزآقا به در اتاقشان می‌رود و توران خانم را صدا می‌کند و می‌گوید آقا صابر به موتور خانه پای بساطش رفته است.
آقا صابر در موتورخانه با تلفن اش صحبت می‌کند که گویا همسرش آن طرف خط است.
توران خانم به موتورخانه رفته است و در را روی او قفل می‌کند و به سرعت فرار می‌کند آقا صابر پس از قطع کردن تماسش نوار کاست دیگری برای پسرش ضبط می‌کند و هنوز متوجه گیر افتادنش نشده است.
توران خانم و لعیا آماده شده اند و عزیزآقا به پسرش می‌گوید که همراه آن ها برود و او دو ساعت دیگر می‌رود، توران خانم دم رفتن به عزیزآقا می‌گوید تا وقتی که به او نگفته است آزادش نکند.
عزیزآقا به داخل موتورخانه می‌رود…
لعیا در بیمارستان آماده جراحی شده است دکتر ها وضعیت او را می‌سنجند…
توران خانم قرآن به دست گرفته و پشت درب اتاق عمل استرس دارد.
بعد از بیدار شدن صاحب مسافرخانه، عزیزآقا سراسیمه از مسافرخانه بیرون زد و با شماره ای تماس گرفت که خاموش بود.
عزیزآقا به یاد می‌آورد که وقتی داخل موتورخانه شد صداهای کمک کمک آقا صابر را شنید و او را دورا دور زیر نظر داشت که لحظه ای صدایش قطع می‌شود و او به سمت آقا صابر می رود و صدایش می‌کند که وقتی جوابی نمی گیرد در را باز می‌کند و به داخل می‌رود و با جنازه او رو به رو می‌شود و می‌گوید خودم کشتمش‌‌‌…
لعیا به داخل اتاق عمل رفته است و یکی از پرستاران می‌گوید کسی که نفر اول بود تماس گرفته و گفته که قرار نیست بیاید…
مادر لعیا از پرستار بخش علت نیامدن آقا صابر را می‌پرسد که او می‌گوید خودش تماس گرفته و گفته منتظر کبد بعدی می‌ماند که توران خانم بلافاصله به عزیزآقا زنگ می‌زند که او را آزاد کنند که عزیزآقا می گوید در راه بیمارستان است و برسد همه چی را می‌گوید و با رسیدنش مرگ آقا صابر را به او می‌گوید و سراسیمه به سمت مسافرخانه برمی‌گردند.
امین آقا صاحب مسافرخانه به سمت موتورخانه می‌رود و با داخل شدن بساطش را برمی‌دارد و پایین می‌رود که با دیدن بدن بی جان آقا صابر وسایلش را می‌اندازد به بالا می‌رود و به اورژانس زنگ می‌زند و بعد از چند دقیقه با توران خانم تماس می‌گیرد و به آن ها می‌گوید به مسافرخانه برگردند و او نیز با پلیس تماس گرفته است…
آن ها به مسافرخانه می‌روند و متوجه پلیس ها می‌شوند و قصد دارند بدون هیچی از آن جا رد شوند که یکی از مامورها‌ جلوی آن ها را می‌گیرد و به اتاقشان می‌رود و چند تا سوال می‌پرسد.
لعیا در اتاق عمل تحت جراحی است که صدای صحبت های صابر و لعیا پخش می‌شود و پلیس ها در حال جمع آوری اطلاعات آن جا هستند و از هر چیزی نمونه برداری می‌کنند و جنازه را به بیرون انتقال می‌دهند…
پلیس ها در حال بررسی اتاق آقا صابر هستند و آدرسی از آن ها می‌خواهند که به خانواده اش اطلاع بدهد که عزیزآقا می‌گوید او به او گفته است که اطلاعاتش در زیپ کوچک است.
بهزاد به مسافرخانه رفته است و ماجرای مرگ آقا صابر را فهمیده است…
عزیزآقا و توران خانم باهم صحبت می‌کنند که او می‌گوید او قاتل‌ است و به دست هایش نگاه می‌کند…
 

خلاصه داستان قسمت هفتم سریال شرم

حسام پسر آقاصابر به همراه مادرش به خانه پوران خانم رفته اند، همه در مراسم تولد مشغول عکس گرفتن هستند که مادر حسام، لعیا را به کنار می‌کشد و به او گردنبندی می‌دهد و می‌پرسد آیا مراسم ازدواج را به مادرش گفته است یا نه که‌ در بین صحبت هایشان بهزاد که از حضور حسام ناراحت است بلند می‌شود و خداحافظی می‌کند و به بیرون می‌رود که پوران خانم دنبالش می‌کند و در حیاط باهم صحبت می‌کنند که بهزاد به او می‌گوید لعیا و حسام قول و قرار هایشان را هم گذاشته اند و عزیزآقا نیز به دنبال پسرش می‌رود.
لعیا و مادرش در آشپزخانه مشغول صحبت هستند که مادر حسام از راه می‌رسد و از آن ها می‌پرسد که آیا بین لعیا و بهزاد چیزی بوده است که لعیا قاطعانه می‌گوید هیچ چیزی نبوده و نیست…
عزیزآقا با پسرش صحبت می‌کند و می‌گوید اگر به لعیا احساسی دارد پای حرفش بایستد، بهزاد چندباری به لعیا زنگ می‌زند که او جوابش را نمی‌دهد و پیش مهمان ها می‌رود…
پوران خانم و حسام مشغول صحبت هستند که لعیا آن ها را صدا می‌کند تا به میز شام بروند، درحال شام خوردن هستند که بهزاد به خانه آن ها برمی‌گردد و با زدن حرف دلش در جمع از لعیا خاستگاری می‌کند و می‌رود.
حسام و مادرش در خانه شان هستند و درباره لعیا صحبت می‌کنند و حسام آماده می‌شود تا به دیدن لعیا برود با هم به شرکت می‌روند که باز هم با تیکه های بهزاد رو به رو می‌شوند…
حسام و لعیا به اتاق‌ لعیا رفته اند و مشغول صحبت هستند، که مردی داخل شرکت می‌آید و داد و بیداد می‌کند و می‌گوید خانه ای که به او فروخته اند ماسمالی شده است مهندسی ساز نیست که باعث عصبانیت بهزاد می‌شود و حسام او را به اتاق لعیا می‌برد و آرومش می‌کند که لعیا می‌گوید به خانه او بروند و اوضاع را بررسی کنند…
بهزاد در راه با حرف هایش سعی دارد حال حسام را خراب کند.
پوران خانم مادر لعیا به شرکت رفته است که مسئول خدماتی شرکت قضایای پیش آمده را تعریف می‌کند که لعیا از راه می‌رسد و او می‌رود و پوران از لعیا می‌پرسد چه چیزی میان او و حسام است که لعیا از جواب دادن طفره می‌رود و می‌گوید هیچی …
 

خلاصه داستان قسمت هشتم سریال شرم

بهزاد و حسام به همراه‌ هم به خانه مردی که سقف دستشویی اش ریخته بود، به خانه اش رفتند تا موقعیت را ببینند و بررسی کنند.
بهزاد با مردی که خانه اش به مشکل خورده است جر و بحث می‌کند و بعد از آن به حسام می‌گوید دیگر تو کاری که بهش هیچ ربطی ندارد، دخالت نکند.
لعیا و مادرش در دفتر نشسته اند و درباره حسام باهم صحبت می‌کنند و لعیا از نحوه ای که باهم ارتباطشان شروع شده است برای مادرش می‌گوید که حسام و بهزاد داخل شرکت می‌شوند و بهزاد با او دعوا راه می‌اندازد و حسام به او می‌گوید وجدان ندارد و پوران خانم از بهزاد می‌خواهد که به خانه برود و رو به حسام می‌گوید فردا خودش به سراغ پروژه برود و مشکل را بررسی کند.
بهزاد به خانه می‌رود و پدرش را بدحال می‌بیند و به او رسیدگی‌ می‌کند که او خبری از لعیا می‌گیرد که بهزاد در جواب می‌گوید چیزی نگفته است.
لعیا به دنبال حسام رفته است و در ماشین باهم صحبت می‌کنند و از مدتی که حسام نبوده گپ می‌زنند و او لعیا نیز در میان حرف هایش می‌گوید احساس بهزاد به‌ او هیچ ربطی ندارد و بهزاد برای او مثل برادرش است.
مردی که ادعا می‌کرد سقف خانه اش ریخته است به سراغ بهزاد رفت و باهم چیز هایی گفتند.
حسام به مغازه همسایه شان که شیرینی فروش است می‌رود که شاگردش می‌گوید مادرش شیرینی های خوشمزه ای درست می‌کند و کل شهر مشتری او هستند و بعد از آن به سمت صاحب مغازه می‌رود بعد از تشکر به سمت خانه برمی‌گردد که متوجه می‌شود مادرش خونه نیست.
منصوره خانم مادر حسام با جعبه شیرینی به خانه پوران خانم می‌رود که آن ها در را به رویش باز نمی‌کنند و او برمی‌گردد.
حسام به آشپزخانه شان رفته است و به اطراف نگاه می‌کند و دست در جیبش می‌کند و یک تراول ۵۰ تومانی درمی‌آورد و نگاه می‌کند.
بهزاد در شرکت از دور حسام و لعیا را زیرنظر دارد و به سمتشان می‌رود که حسام به اتاق خودش می‌رود و بهزاد با سمجی رو به لعیا جواب پیشنهادش را می‌پرسد و لعیا می‌گوید جوابش نه است و هیچ احساسی به او ندارد.
لعیا برای شام با حسام قرار می‌گذارد و هدیه ای برای او آماده می‌کند و دم در بعد از کلی حرف زدن با مادرش به سمت ماشینش می‌رود تا سوار شود که متوجه بسته ای بر روی شیشه اش می‌شود که سی دی داخل آن است. سی دی را در دستگاه قرار می‌دهد که با دیدن فیلم داخل آن حالش بد می‌شود و بی توجه به زنگ های پشت سر هم حسام به داخل خانه می‌رود و شروع به گریه می‌کند.
حسام که زیر باران شدید مانده است با دو به خانه برمی‌گردد
 

خلاصه قسمت ۹ سریال شرم

 
لعیا روی با لباس‌ بیرون روی تخت خوابش برده است، حسام با مادرش صحبت می‌کند و منصوره خانم به او می‌گوید تمام این مدت خرج زندگی و تحصیل او را با شیرینی پزی تامین می‌کرده است.
لعیا درحال رفتن به سمت شرکت است که در خانه مادرش از راه می‌رسد و از اتفاقات دیشب می‌پرسد، لعیا در حال جواب دادن است که گوشی اش زنگ می‌خورد و با دیدن اسم حسام پایش را روی گاز می‌گذارد و می‌رود.
حسام به شرکت رسیده است که دو تا از همسایه های مردی که سقف دستشویی اش ریخته بود به سراغش رفتند و از او خواستند به آن ساختمان برود و اوضاع را بررسی کند.
او به آن‌جا می‌رود که با مرد صاحبخانه دعوایش می‌شود و او را از آن جا بیرون می‌کنند اما در بین حرف هایشان می‌فهمد که بهزاد مرد صاحبخانه را خریده است.
لعیا به شرکت رسید و مستقیم به سراغ بهزاد رفت و از او پرسید چیزی قرار است از گذشته حسام بداند یا نه که بهزاد با زدن خودش به بیخیالی می‌گوید او اصلا به آن ها فکر نمی‌کند و کاری به کارشان دیگر ندارد‌.
منصوره خانم درحال رفتن به خانه است که پسری موتور سوار جلویش را می‌گیرید و درباره پسرش از او سوالاتی می‌پرسد، او پس از این که داخل خانه می‌شود اتفاقاتی درباره گذشته پسرش را به خاطر می‌آورد.
منصوره خانم به خانه پوران رفته است و درباره خاستگاری و ازدواج حسام و لعیا صحبت می‌کنند که مادر لعیا می‌گوید با توجه به گذشته ای که حسام داشته است فکر نمی‌کنم این ازدواج به صلاحشان باشد‌.
حسام در ساختمان است و درحال بررسی بعضی از جاهای ساختمان می‌باشد و اهالی او را دوره کرده اند و هرکدام به گونه ای از وضعیت خانه ای که خریده اند مینالند.
حسام به شرکت برگشت که اهالی آن ساختمان نیز به دنبالش آمده اند، بهزاد آتیش بیار معرکه شده است که حسام لعیا را به پای ساختمان می‌برد و آن جا هاشم صاحب خانه در خانه اش است و به آن ها اجازه ورود نمی‌دهد.
لعیا با شرکت تماس می‌گیرد و درخواست مدارک و نقشه های ساختمان را می‌کند که بهزاد با برداشتن وسایل خودش به آن جا می‌رود و قصد تست مقاومت ساختمان را دارند که اهالی می‌گویند به بهزاد اعتماد ندارند و کار را حسام انجام می‌دهد و می گوید ساختمان هیچ مشکلی ندارد و لعیا بلافاصله آن جا را ترک می‌کند، حسام به دنبالش می‌دود که به‌ او نمی‌رسد.
بهزاد به حسام می‌گوید که باید از همه در شرکت عذرخواهی کند که حسام در جوابش می‌گوید بهتر است محاسباتش را چک کند و فردا درباره همه چی به لعیا توضیح دهد
 

خلاصه قسمت ۱۰ سریال شرم

حسام و مادرش در خانه نشسته اند و درباره موضوع ازدواجش با لعیا صحبت می‌کنند که مادرش در میان حرف هایشان از پسری که سراغ حسام را از او گرفته است می‌گوید.
مهندس ناظری که مهر و امضایش پای آن ساختمان است به سراغ حسام رفت و تهدیدش کرد که اگر زیاد کنجکاوی کنی پای او و لعیا را هم به میان می‌کشد و چکی که امضای لعیا پای آن بود را به حسام نشان داد و رفت.
پوران و شوهرش باهم صحبت می‌کنند که لعیا متوجه حرف آن ها می‌شود که ناپدری اش قصد دارد دوباره به شرکت برگردد و کار کند.
حسام سراسیمه به خانه لعیا اینا می‌رود تا قضیه را برای او تعریف کند که باهم بحثشان می‌شود و لعیا می‌گوید من فیلمی که روی زن و بچه چاقو کشیدی را دیدم و نمی‌دونم چه چیزی رو باید باور کنم و به داخل می‌رود، پوران خانم که نیز از حضور بی موقع حسام شوکه شده است یواشکی حرف های آن ها را گوش می‌کند و پی به ماجرا می‌برد.
روز بعد پوران خانم و لعیا به شرکت می‌روند و تا ته و توی قضایا را دربیاورند.
حسام جاهایی می‌رود و به دنبال مردی به نام مختاری می‌گردد که می‌فهمد با پول های پدرش چه برو بیایی بهم زده است و او را زیر نظر دارد مادرش سر راهش سبز می‌شود و باهم صحبت می‌کنند که حسام می‌گوید فیلم دعوا را برای لعیا فرستاده اند و او الان شرمنده است و می‌خواهد قصدش از این کار را بداند.
پوران در شرکت عصبی است و حرف های بهزاد را باور نمی‌کنند که پوران می‌گوید باهم سر پروژه جدید می‌روند و بهزاد نیز باید همراه آن ها باشد و حق ندارد به هیچ کس زنگ بزند‌‌‌…
آن ها سر ساختمان جدید می‌روند و پوران و لعیا با شخصی به اسم نصیر که سر کارگر است به بالای ساختمان می‌روند تا اوضاع را بررسی کنند که می‌فهمند شرایط این ساختمان نیز درست نیست و با عصبانیت به پایین می‌روند و می‌گویند باید کار را تعطیل کنند.
پوران به سراغ بهزاد می‌رود و بعد گفتن کلی بد و بیراه می‌گوید او و مهندس ناظری که با او همدست بوده است را به خاک سیاه می‌نشاند.
حسام با آن مرد که مختاری نام دارد صحبت می‌کند و می‌گوید پایش را از زندگی او و خانواده اش بیرون بکشد.
پوران و لعیا عصبی به خانه رفته اند که منصوره خانم در خانه ها جلوی لعیا را می‌گیرد و ماجرا را برایش تعریف می‌کند و می‌گوید آن طور که او دیده است نیست…
 

خلاصه قسمت ۱۱ سریال شرم

سریال شرم + خلاصه داستان ، زمان پخش

مختاری با پوران خانم تماس می‌گیرد و او را تهدید می‌کند که اگر بهزاد را بیرون کند بیچاره اش می‌کند و زندگی اش را بهم می‌ریزد.

پوران عصبانی به خانه عزیزآقا می‌رود و ماجرای زنگ را به‌ او می‌گوید و می‌پرسد که آیا ماجرای آقاصابر را به کسی گفته که او اظهار بی خبری می‌کند و پوران‌خانم می‌گوید از پسرش بپرسد چه دسته گلی به آب داده است و آن جا را ترک می‌کند.
لعیا که مادر حسام را به خانه اش رسانده است به اصرار های او داخل می‌رود و با حسام صحبت می‌کند و حسام از گذشته و روزهایی که در خارج داشته است می‌گوید که چگونه با پیام لعیا از این رو به آن رو شده است و لعیا با دادن هدیه ای به او به خانه شان برمی‌گردد و قضیه خاستگاری را به مادرش می‌گوید که پوران خانم می‌گوید اجازه نمی‌دهد آن دو به هم برسند.
لعیا در اتاقش گریه می‌کند و پوران خانم در حیاط با بهزاد تماس می‌گیرد و می‌گوید فردا به سرکار برگردد.
مختاری به‌عکس قدیمی خودش و صابر نگاه می‌کند و سیمکارتی که با آن پوران خانم را تهدید کرده است را از گوشی درمی‌آورد.
شخصی به سر ساختمان پوران خانم رفته است و سرکارگری که آن جا بود به سراغش می‌رود تا بفهمد کیست که مردی که چهره اش معلوم نیست با چوب و چماق او را می‌زند.
حسام به شرکت می‌رود که چندتا از اهالی آن ساختمان به سراغش می‌روند اما قبل از جواب به آن ها به دیدار پوران خانم می‌رود و او می‌گوید تا زمانی که راه حلی پیدا نکرده است چیزی به آن ها نگوید و حسام دست به سرشان می‌کند.
بهزاد همچنان موضع خودش‌ را حفظ کرده است و می‌گوید آن ها حقشان را خورده اند و پوران خانم قصد دارد اشتباهات دخترش را به گردن او بیاندازد که گویا حنایش پیش پسرش نیز رنگی ندارد.
حسام و لعیا درباره احوالات مادرش باهم صحبت می‌کنند که بهزاد از راه می‌رسد و هردو آن ها شوکه می‌شوند.
حسام برای تصمیم گرفتن درباره ساختمان با پوران خانم صحبت می‌کند که او رو ترش می‌کند و به سراغ بهزاد می‌رود تا او گندکاری هایش را جمع‌ کند که باهم دعوایشان می‌شود و با داد و بیداد پوران خانم لعیا با حال بد از شرکت خارج می‌شود و منتظر حرف های آن ها نمی ‌ماند.
پوران با حسام صحبت می‌کند و به او می‌گوید که به اعصابش مسلط باشد و سعی نکند با شلوغ کاری کند که کاری پیش نمی‌رود که بهزاد به آن جا می‌رود و می‌گوید که سرکارگر ساختمان حالش بد شده است و مثل اینکه از داربست افتاده باید به بیمارستان برود.
پوران خانم می‌گوید او بماند، حسام و لعیا به کار ها رسیدگی می‌کند.

خلاصه قسمت 12 سریال شرم

سریال شرم + خلاصه داستان ، زمان پخش

لعیا و حسام باهم در ماشین درحال صحبت هستند که حسام می‌گوید درباره فیلمی که به لعیا داده اند به بهزاد مشکوک است، چرا که بعد از رفتن او باهم دست به یقه شدند و بهزاد به او گفته است که همه چیز را درباره گذشته اش می‌داند.
پوران و بهزاد باهم صحبت می‌کنند و پوران می‌گوید که پایش را از تو کفش او و دخترش بیرون‌بکشد و می‌داند که قضیه تهدید ها تمام زیر سر او بوده است.
لعیا و حسام به بیمارستان می‌روند تا احوال نظیر را بپرسند که او بلایی که دیشب به سرش آمده است را می‌گوید و همراه با همسرش می‌رود، آن ها به شرکت برمی‌گردند و قضیه را می‌گویند که پوران سریعا به بهزاد ربط می‌دهد و او شروع به قربتی بازی درمی‌آورد.
بین حرف هایشان حسام به بهزاد می‌گوید قضیه فیلم ها زیر سر او بوده است یا نه که پوران خانم به میان می‌آید و به حسام ‌می‌گوید هیچ وقت قرار نیست رابطه او و لعیا جدی شود.
حسام با حال بد از آن جا خارج می‌شود و به خانه می‌رود و دنبال کار می‌گردد، لعیا به خاطر حسام با مادرش دعوا می‌کند و پایش را توی یک کفش می‌کند که با بهزاد ازدواج نمی‌کند و از خانه می‌رود.
آقا هاشم صاحب خانه ای که بهزاد او را با پول خریده بود به سراغ حسام می‌رود و می‌گوید به او و اهالی آن ساختمان کمک کند تا از این بدبختی دربیاید.
پوران خانم از طریق یکی از آشناهایش دنبال پیدا کردن مزاحمی است که او را تهدید می‌کند، اما راه به جایی نمی‌برد.
لعیا به خانه منصوره خانم رفته است تا حسام را راضی کند که به شرکت برگردد و جا نزند و با گفتن منتظرتم می‌رود.
لعیا به خانه برمی‌گردد و به مادرش می‌گوید دیگر به شرکت نرود تا خودش مشکلاتش حل کند و به اتاقش می‌رود.
حسام و مادرش در خانه بر سر رفتن و نرفتن به شرکت باهم بحث می‌کنند و منصوره خانم اصرار دارد که او باز هم به شرکا برود و مشکلات اهالی آن ساختمان را حل کند.
نظیر سر کارگر ساختمان پوران که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود به سراغ حسام رفته است و به او حرف هایی می‌زند.
حسام نوار کاست های پدرش را گوش می‌دهد و در خیابان قدم می‌زند و سوار بر تاکسی می‌شود و به در خانه بهزاد می‌رود و او را تعقیب می‌کنند‌ که می‌فهمد بهزاد به شرکت مختاری رقیب کاری پدر مرحومش می‌رود.
بهزاد به مختاری می‌گوید که از شرایط پیش آمده می‌ترسد اما او با حرف هایش باز هم بهزاد را بر علیه آن ها شیر می‌کند.

خلاصه قسمت ۱۳ سریال شرم

سریال شرم + خلاصه داستان ، زمان پخش

لعیا و مادرش باهم درباره شرکت و ساختمانی که به صورت بزن درویی به دست بهزاد ساخته است صحبت می‌کنند. لعیا به شرکت می‌رود که حسام با او تماس می‌گیرد و می‌گوید به سر ساختمان برود اما لعیا قبل از رفتن نامه اخراج بهزاد را به آبدارچی شرکت می‌دهد تا به او برساند و خودش می‌رود.

بهزاد از شرکت مستقیما به خانه پوران خانم می‌رود و با او صحبت می‌کند اما وقتی مقاومت او را می‌بیند، او را تهدید می‌کند و می‌رود.
پوران به همراه شوهرش برای عرق دست هایش به دکتر می‌رود که دکتر می‌گوید دلیل آن استرس و اضطراب است و هیچ علت دیگر ندارد.
مختاری باز هم به پوران زنگ می‌زند و او بدتر از همیشه از همسرش جدا می‌شود و می‌گوید باید به جایی برود.
لعیا و حسام سر ساختمان هستند و بعد از جر و بحث کردن با مهندس ناظر لعیا دستور تخریب ساختمان را می‌دهد و می‌رود، پوران به لعیا زنگ می‌زند تا سی دی فیلمی که برای خراب کردن حسام به او داده بودند را از او بگیرد که باعث شک لعیا می‌شود و مادرش را تعقیب می‌کند که او به خانه عزیزآقا می‌رود و درباره قضایای پیش اومده با عزیزآقا صحبت می‌کند که لعیا از راه می‌رسد و می‌خواهد واقعیت ها را بفهمد، اما باز هم پوران طفره می‌رود و چیزی نمی‌گوید.
بهزاد به خانه می‌رود که پدرش او را سین جیم می‌کند و تا سر از رابطه اش با مختاری دربیاورد که بهزاد او را هم می‌پیچاند.
بعد از اینکه پوران به خانم منصوره خانم رفت و به او گفت یا پسرش را از فکر عشق و عاشقی بیرون کند و یا طلب ده هزار دلاری اش را بپردازد او شروع به پختن شیرینی در آشپزخانه اش کرده است…
حسام به لعیا گفت که اهالی آن ساختمان از شرکت شکایت کرده اند و باید دنبال راه چاره بگردند.

 خلاصه قسمت ۱۴ سریال شرم

باز هم تماس های تهدید آمیز پوران شروع شده است، اما این بار کسی که تماس گرفته است هیچ حرفی نمی‌زند. بهزاد فیلمی که پوران از دعوای حسام را به پدرش داده بود را در لپ تاپش کپی کرد و به سراغ مختاری رفت و ماجرا را پرسید که او هم نمی‌دانست و گفت من فیلم را نفرستادم.
مزاحمت های پسر موتوری باز هم شروع شده است، حسام و مادرش تو حیاط باهم صحبت می‌کنند که با صدای شکستن چیزی حسام به بیرون می‌دود و شروع به دنبال کردن پسر موتوری می‌کند، پسر دست فروشی که بساطش با ضربه پسر مختاری می‌ریزد به کمک حسام می‌رود و با رسیدن به خانه آن ها می‌فهمد مزاحم آن ها نیما پسر مختاری است.
حسام به خانه برمی‌گردد و ماجرا را می‌گوید که مادرش می‌گوید از چیزی سر درنمی‌آورد. پوران به مختاری زنگ می‌زند و می‌گوید پای حسام را از شرکت بریده است و چند روز بعد بهزاد را به شرکت برمی‌گرداند.
حسام درحال درست کردن نقشه ساختمان است که از آینه مادرش را در حال شمارش پول می‌بیند و به آن جا می‌رود که مادرش جا می‌خورد و بیرون می‌رود و پول ها‌ را به مردی می‌دهد و به خانه می‌رود.
پوران در خانه درحال صحبت با همسرش است و می گوید امروز خودش پسرش را به مدرسه می‌برد، در راه مدرسه به او می‌گوید که او را هم اندازه لعیا دوست دارد منتها کار های شرکت او را مدتی از او غافل کرده بود.
مختاری به در خانه همسرش که از او جدا شده است، می‌رود تا او را ببیند که قبل از صحبت به پسرش می‌گوید از خراب کاریهای این مدتش خبر دارد، اما زن سابقش می گوید دلش نمیخواد با او چشم تو چشم شود و می‌رود.
پوران برای حل مشکل ساختمانی که مقاومت پایین دارد به آن جا می‌رود که اهالی آن جا می‌گویند آن ها به صورت قانونی اقدام کرده اند و هیچ قصد ندارند که دوباره به شرکت آن ها اعتماد کنند و او سوار ماشینش می‌شود و به شرکت بر‌می‌گردد که متوجه آمدن کارشناس ها می‌شوند.
بعد از رفتن کارشناس ها پوران و حسام‌ و لعیا باهم بحث می‌کنند که منجر به تو گوشی خوردن حسام می‌شود و او عصبانی قصد می‌کند از شرکت خارج شود که برمی‌گردد و پشت لعیا می‌ایستد تا به او کمک کند علیه بهزاد مدرک جمع کند.
پوران گریان از شرکت خارج می‌شود و باز هم دست هایش شروع به عرق کردن کرده است و با حال بد در ماشین اشک می‌ریزد.
 

 قسمت های سریال شرم

در سایت وقایع روز می توانید هرشب خلاصه داستان قسمت های سریال شرم را بخوانید و فیلم کامل آن قسمت را تماشا کنید
 
 
 
 
نظرات کاربران
دینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۹/۱۶
هال و غمگین
anashid
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۹/۱۷
غلط املائی های نویسنده این خلاصه کم نیست ها
ایرانی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۹/۲۴
سریال شرم واقعا ضعیف ترین سریالی ست که تا کنون سیما پخش کرده .بازی گران تصنعی بازی می کنند فیلم نامه خیلی ضعیف
تو رو خدا اول ساعت استراحت مردم به سریال پرمعنا پخش کنید
چه لزومی داره اینقدر سریع فیلم نامه های بی محتوا درست می کنید
عفرزانه رزانه
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۸ - ۱۳۹۹/۱۰/۰۷
واقعا بد تموم‌شد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۶
بنظرم خیلیم خوبه ان هایی که میگن بد هست حرف بیخود میزنن خیلی زحمت کشیده شده اونوقت اینجوری تشکر می کنید گرجستانیم
ارسال نظر