از مثنوی دانشگاه_نامه
عباس_احمدی
باب دهم: در مدرک دوستی و مدرک گرایی رجال و مدیران
به نام خالقی که مهربونه
اگر ما اُشتریم، او ساربونه
نه معیارش سواد و پول و پُسته
خداییش این خدا کارش درسته
الهی کن مدد در ماه روزه
نگردد بنده روزه، رفوزه
***
یکی از مشکلات ملک ایران
بود مدرک گرایی مدیران
اگر چه شغل ایشان اختصاصی است
ولی بیمدرکی هم بیکلاسی است
نماینده اگر دکتر نباشد
زبانش تیر و دستش پر نباشد
خداییش آنکه عنوانش وزیر است
بدون دکترا حرفش حقیر است
اگر بیدکترا کابینه باشد
شُل و وارفته چون خاگینه باشد
چگونه او طلا را میکند مس
وکیلی که نمیباشد مهندس؟
خدا را شد بعد از جنگ، کمکم
مسائل جمله حل شد، این یکی هم
رئیسان، آن زمان با قصد قربت
رعایت تا شود اصل عدالت
بفرمودند زین افراد مخلص
نماند یک نفر اُمّی به مجلس
عطا گردید با اصرار و زوری
به ایشان مدرک غیر حضوری
اعاظم نیز بگرفتند باری
فراوان دکترای افتخاری
ز دانشگاه ملی یا که آزاد
مُدرَّک! شد مدیر شاخ شمشاد
ز دکتر شد فضای مملکت پر
معمّم دکتر و سردار، دکتر
وکیل و قاضی و علامه و شاه
همه دکتر شدند الحمدالله!
صد البت در مقابل اوستادان
گرفتند امتیازات فراوان
به دانشگاه میرفتند لُردی
مدیران خدوم راهبردی
رجال با لیاقت هم در این بین
شدند استاد با یک طرفةالعین
به واقع، اونکه این مدرک باهاشه
نمیشه هیئت علمی نباشه
گروهی نیز در ایران نماندند
به ملک کفر، نخل حق نشاندند
به عشق خدمت فوری به میهن
روان گشتند تا پاریس و لندن
چنین مدرکگرایی باب کردند
گرفته مدرکی و قاب کردند
ولیکن خشت اول شد بنا کج
به قول شاعر اخلاق، ایرج:
« از آن گویند گاهی لفظ قانون
که حرف آخر قانون بود نون»
منبع:
(دانشگاهنامه. عباس احمدی. صفحه ۴۳ تا ۴۶)