اواخر سال 1383 و اوایل سال 1384 بود که یک نام جدید با کارهایی عجیب بر سر زبان ها می افتاد، خیلی آرام و هدفمند: احمدی نژاد! کسی که شهردار تهران بود، اما سفرهایی استانی می کرد و همه مردم ایران با او و کارهایش آشنا می شدند. کارهایش هم برای عموم مردم جذاب بود. ولی با منطق جور در نمی آمد. گفته می شد غذای شهرداری را نمی خورد، اما در عوض جلساتی تشکیل می داد و با مردم دیدار مستقیم داشت و در آن دیدارها هرچه می خواستند بی حساب می بخشید، از جیب شهرداری و مردم. البته اگر معیار این کارها را جذابیتشان برای مردم بدانیم همه چیز با هم جور در می آمد. با همین کارها رئیس جمهور شد و شد آنچه شد.
حالا، در یک هفته همزمان آقای قالیباف رئیس مجلس و آقای رئیسی رئیس قوه قضائیه هر دو سفر خارجی داشتند. یکی به روسیه و دیگری به عراق. و ارتباط این سفرها به جایگاه ایشان، یعنی رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه، همانقدر است که ارتباط سفرهای استانی به شهردار تهران.
احمدی نژاد اگرچه رفت و دیگر با وجود تلاش هایش حیات سیاسی اش پایان یافته، ولی هنوز روش هایش را استفاده می کنند. البته اینبار ابتکاراتی در آن اعمال کرده اند و نوآوری داشته اند، به جای سفرهای استانی سفرهای خارجی می روند.
آقای قالیباف در مناظرات ریاست جمهوری گذشته نیز روش های احمدی نژاد را دنبال می کرد. خود احمدی نژاد اما از این وضع راضی نیست و حتی به انتساب برخی کاندیداها به او، مثل سعید جلیلی بسیار معترض بود و نمی خواست از اسم او استفاده شود. برای او سخت است باور کند که دیگر نمی تواند در سیاست ایران جایگاهی داشته باشد؛ چراکه همانهایی که قدرتش را از حمایت ایشان گرفته بود دیگر از او حمایت نکرده و مانعش خواهند شد.
همانهایی که سفرهای خارجی وی که شکست دیپلماتیک بود را در بوق کرنا، پیروزی و افتخار جار می زدند، اکنون از قالیباف و رئیسی حمایت می کنند و راهی برای احمدی نژاد باز نخواهند کرد.
هنوز هم مثل اون جاندار باوفا از احمدی نژاد میترسید