یکی از دغدغههای اصلی ما جوونا اینه که چطوری به راحتی، بدون دردسر و پارتیبازی کار پیدا کنیم. اگه تویی که داری این متن رو میخونی دانشجو باشی درگیر دو تا حس کاملا متضادی:
اول: خوشحالی که دانشجو هستی و منتظری با مدرکت بتونی بری سر یه کار خوب و آیندهدار.
دوم: یه سردرگمی عجیبی تو وجودته و دلیلشم اینه که نمیدونی چطوری کار پیدا کنی و ته دلتم یه نگرانی موج میزنه که نکنه اصلا راه رو اشتباه رفته باشم!
این حس خوشحالی و دغدغهمندی رو میتونی ضربدر تعداد تمام دانشجوها کنی و ببینی فقط خودت نیستی که درگیر این حالتهایی!
این که چطوری کار پیدا کنیم رو باید دانشگاه یا مدرسه بهمون یاد میدادن ولی حالا که یاد ندادن چی کار باید کرد؟ دوتا کار میشه انجام داد:
اول: بشینی غر بزنی و بگی این چه وضعشه و اصلا نمیشه و بیخیال همه چی بشی!
دوم: آستینها رو بالا بزنی و بری دنبال راه چاره!
نمیخوام مثل این آدمای خوشبین و خیالباف بگم همه چیز اوکیه و اگر مشکلی هم هست مقصرش تویی! منم قبول دارم شرایط خوب نیست و باید یه سری چیزا بهمون آموزش میدادن ولی خب باید واقعبین باشی و ببینی که نمیشه قوانین مدرسه و دانشگاه رو عوض کرد اما میشه خودت یه قدمی برداری.
راه دوم رو انتخاب میکنی و میری که کار موردعلاقت رو پیدا کنی و اونجاس که چالشهای جدید شروع میشه!
- نمیدونی واسه کار موردعلاقت نیاز به چه مهارتهایی داری؟
- باید مهارتهای لازم رو از کجا یاد بگیری؟
- چطوری باید کار پیدا کنی؟
- اصلا بدون سابقه کار و رزومه چطوری بری سرکار؟
از همه بدتر زمانی هست که یه مسیری رو انتخاب میکنی و میری سرکار و تازه میفهمی این اصلا اون کاری نبوده که دوسش داشتی و هیچی واست کلافهکنندهتر از این روزها و ماههای تلفشده نیست.
با خودت کنار میای که از نو شروع کنی ولی استرست بیشتر از قبل شده چون دوست نداری دوباره راه رو اشتباه بری.
اینجور مواقع ما آدما دلمون یه همراه و هم مسیر میخواد، یه کسی که بتونه تجربههاش رو بهمون منتقل کنه و یه جورایی دستمونو بگیره و بگه کدوم سمتی بریم؟
وقتی پای تجربه آدمای مختلف میشینی همشون بعد کلی راهنمایی تهش بهت یه چیز میگن برو دنبال علاقت!
یکی از گنگترین عبارتهایی که میفرستت تو عمق وجودت و گیج نگهت میداره.
تو همین بین یه چندتا از دوستاتو میبینی که واقعا رفتن دنبال علاقشونو و وقتی پیگیر میشی میفهمی کار خودشونو دارن و خودشون رو کارها نظارت دارن. احتمالا خودت بهتر از من میدونی که به این افراد میگن کارآفرین.
وقتی بیشتر فکر میکنی میبینی این آدما عملا بدون نیاز به دانشگاه و داشتن مدرک خودشون کاری که دوست داشتن رو راه انداختن و خودشون، خودشون رو استخدام کردن. این همون کاری هست که اکثر آدما دوست دارن و هممون ته دلمون میخوایم اگه بشه کارآفرین بشیم اما چون نمیدونیم چطوریه و حوصله امتحان کردن راههای جدیدم نداریم، بیخیالش میشیم و به زیردست بودن تن میدیم.
ولی خب لازمه بگم اوضاع انقدرا هم بد نیست و واقعا کارآفرین شدن اونقدری که فکر میکنین سخت و پیچیده نیست! چرا؟
چون یه سایتی به اسم کارابیز هست که تو این سایت، طی فقط 90 ساعت، انواع مهارتهای نرم، کسب و کار و کمکی رو یاد میگیرین.
یه مزیت مهم کارابیز اینه که آموزشهاش از پایه هست و هیچ پیشنیازی لازمت نمیشه. این یعنی تو از همون 18 سالگی بدون رفتن به دانشگاه کسب و کار خودت رو راه بندازی و کسب درآمد کنی.