محمدحسین واحدی، دانشآموخته اندیشه سیاسی، در یادداشتی با انتقاد از رویکرد سنتی تیم مذاکرهکننده ایران در برابر آمریکا، نبود درک روانشناسی سیاسی را یکی از عوامل ناکامی مذاکرات دانست و بر لزوم دیپلماسی هوشمندانه و واقعگرایانه برای دستیابی به توافق تأکید کرد.
محمدحسین واحدی، فارغالتحصیل ارشد اندیشه سیاسی طی یادداشتی به بررسی روند مذاکراتی ایران و دلایل نرسیدن به نتیجه پرداخت.
او در یادداشت خود نوشت: درک عمیق از روانشناسی سیاسی یکی از ارکان کلیدی موفقیت در مذاکرات بینالمللی است، عاملی که به نظر میرسد در روند اخیر مذاکرات جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده به درستی مورد استفاده قرار نگرفت.
تیم مذاکرهکننده ایران همچنان به برخی الگوهای سنتی و تاکتیکهای زمانبر، از جمله «اتلاف وقت برای کسب امتیاز»، وفادار ماند. رویکردی که در برابر طرف آمریکایی – بهویژه با ویژگیهای روانی رئیسجمهور وقت آمریکا، دونالد ترامپ – چندان مؤثر نبود. ترامپ بازیگری کمتحمل، دمدمیمزاج و مایل به تصمیمگیریهای آنی است، در نتیجه، استفاده از زمان به عنوان ابزار چانهزنی، عملاً موجب فرسایش ظرفیت توافق شد.
از سوی دیگر، برخی کاستیها در رویکرد و شیوه مواجهه تیم ایرانی با ساختار جدید تصمیمسازی در آمریکا و اروپا مشهود بود. در حالیکه آمریکاییها به جای استفاده از مجاری دیپلماتیک کلاسیک، فردی مانند استیو ویتکاف، مشاور ترامپ را وارد مذاکرات کردند، تیم ایرانی نتوانست با اصرار بر چهرههای کلیدی و با سابقه مانند مارکو روبیو، طرف مقابل را به یک چارچوب روشنتر و جدیتر سوق دهد. حضور روبیو بهعنوان بازیگری سیاسی آشنا با ایران و ساختار قدرت در واشنگتن میتوانست مسیر مذاکرات را شفافتر کند.
برگزاری مذاکرات بهصورت غیرمستقیم نیز یکی دیگر از عوامل کاهش کارایی این گفتگوها بود. مذاکره در موضوعات حساس نیازمند ارتباط رودررو، درک مستقیم زبان بدن، لحن، و نیت واقعی طرف مقابل است. انتقال پیام از طریق واسطههایی مانند عمان، احتمال خطای انسانی، تفسیر اشتباه یا حتی برداشتهای ناقص را افزایش میدهد و میتواند پیام واقعی طرف مقابل را مخدوش کند.
همچنین فضای مذاکرات تحتتأثیر متغیرهای مهمی همچون فشارهای اروپا، نگرانیهای امنیتی درباره برنامه موشکی ایران، و لابی فعال اسرائیل قرار داشت. تصور برخی از مقامات ایرانی مبنی بر بروز شکاف میان آمریکا و اسرائیل یا میان واشنگتن و بروکسل، با واقعیتهای میدان سیاست جهانی تطابق نداشت. اختلاف اصلی نه در طرف مقابل، بلکه در درون تیم ایرانی، بر سر مفاد توافق و اولویتهای استراتژیک بود.
موضوع سرمایهگذاری آمریکا در ایران نیز باید با واقعبینی مورد بررسی قرار گیرد. ایالات متحده حتی در صورت دستیابی به توافق، بدون اعتمادسازی و اطمینان از پایداری شرایط، تمایلی به سرمایهگذاری در مقیاس وسیع در ایران نخواهد داشت. برخلاف تصورات خوشبینانه، ایران برای آمریکا اولویتی همتراز با اسرائیل ندارد و طرحهایی همچون سرمایهگذاری میلیارد دلاری آمریکا در ایران، بیش از آنکه واقعیت باشد، در سطح رؤیا باقی میماند.
با این حال، دستیابی به توافق میتواند به آزادسازی بخشی از منابع بلوکهشده ایران و کاهش گامبهگام تحریمها منجر شود؛ فرآیندی تدریجی که با مذاکره هوشمندانه و دقیق، و نه با انتظار برای تغییر ناگهانی مواضع طرف مقابل، قابل تحقق است. چرا که هر یک از تحریمها، بر اساس قوانین متنوع و پیچیدهای در ساختار سیاسی و حقوقی آمریکا وضع شده و رفع آنها نیازمند دیپلماسی فعال، هدفمند و مبتنی بر شناخت دقیق سیستم آمریکاست.
در مجموع، مذاکرات زمانی میتوانند به نتیجه برسند که تیم ایرانی با واقعگرایی، انسجام درونی، شناخت از ساختار قدرت در واشنگتن و تعامل شفاف با بازیگران منطقهای و بینالمللی، راهبردی منسجم و مبتنی بر منافع ملی را در پیش گیرد.