بعد از اینکه انصار با حضرت رسول(ص) بیعت کردند و کفار قریش از این جریان مطلع شدند، چهل نفر از اشراف آنها در دارالندوه اجتماع کردند؛ در این هنگام شیطان در قالب پیرمردی نجدی از راه رسید.
شیطان و یا ابلیس از زمانی که از درگاه خداوند اخراج شد، سوگند یاد کرد تمام انسانها را اغوا کند؛ قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین؛ [شیطان] گفت: «پس به عزّت تو سوگند که همگى را جدّاً از راه به در مىبرم» (سوره صاد، ص82)؛ خداوند نیز در آیات متعددی مردم را از مکر و دشمنی او آگاه ساخت و فرمود: «إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبین؛ شیطان نسبت به انسان دشمنی آشکار است» و در آیهای دیگر به صراحت فرمود: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ؛ اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشکار شماست؟»
اما عدهای با فریب شیطان راه باطل پیش گرفتند و سعی کردند با جریان حق که همان راه انبیاء و اوصیاست سر ستیز داشته باشند؛ این جریان با عنوان حزبالشیطان در قرآن معرفی شد. این جریان با سر سپردن به اوامر شیطان خواه به صورت دریافت القاء و یا خواه به صورت مستقیم راه عبودیت شیطان را پیش گرفتند و بنا را بر فساد در زمین گذاشتند تا به امیال شهوانی و دنیایی خود دست یابند.
راوی از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند: ابلیس لعنةالله در چهار صورت حاضر شد: در روز بدر به صورت سراقة بن جعشم، در روز عقبه در صورت منبه بن الحجاج فنادی، روز اجتماع قریش در دارالندوة در صورت شیخی از اهل نجد و روز قبض روح پیامبر(ص) به شکل مغیرة بن شعبه. (الأمالی (للطوسی)، ص177)
حال به مناسبت شب اول ماه ربیع الاول که از جهتی به لیلةالمبیت شهرت دارد، به یکی از داستانهای مشهور درباره حضور مستقیم شیطان در جریان توطئهریزی قریش در دارالندوة برای ترور پیامبر(ص) اشاره میکنیم.
بعد از اینکه انصار با حضرت رسول(ص) بیعت کردند و کفار قریش از این جریان مطلع شدند، چهل نفر از اشراف آنها در دارالندوه اجتماع کردند، افرادى که در این مجلس شرکت میکردند، باید چهل سال از عمر آنها میگذشت تا به عضویت انتخاب میشدند، فقط عتبة بن ربیعه در این بین مستثنى بود. وى با اینکه چهل سال کمتر داشت در این مجلس شرکت میکرد.
در این هنگام که آنان پیرامون هم جمع شده بودند، شیطان در قالب پیرمردی نجدی از راه رسید و قصد کرد در این مجلس شرکت کند. دربان گفت: شما که هستى؟ گفت: من یکى از مشایخ نجد هستم، دربان پس از اینکه براى او اذن گرفت وى داخل مجلس شد. گفت: شنیدهام شما در اینجا اجتماع کردهاید تا درباره این مرد تصمیم بگیرید، اکنون من نظریه و پیشنهاد خود را در این مورد خواهم گفت و راه صواب را به شما نشان میدهم. هنگامى که مجلس رسمیت پیدا کرد، ابو جهل گفت: اى گروه قریش، در میان ملت عرب کسى عزیزتر از ما نبود و ما در حرم امن خداوند در کمال آسایش بسر میبردیم، و اعراب از اطراف و اکناف به طرف ما مىآمدند و سالى دو بار در اینجا اجتماع میکردند و احدى فکر تجاوز به ما نداشت.
هنگامى که محمد در میان ما پیدا شد و ما براى امانت و درستکارى او وى را «امین» نام گذاشتیم، او اکنون گمان کرده که پیغمبر خداست، در نتیجه خدایان ما را فحش میدهد و ما را دیوانه و نادان خطاب میکند و اجتماعات ما را پراکنده میسازد و جوانان ما را فاسد میکند، من اکنون پیشنهاد میکنم، مردى را برانگیزم تا وى را در نهان بکشد، اگر بنى هاشم خون او را از ما خواستند 10 مقابل دیه به آنها خواهیم داد.
شیطان گفت: این رأى زشتى است، زیرا بنى هاشم نخواهد گذاشت قاتل محمد روى زمین راه برود و در نتیجه در محلى که مورد احترام شماست به جنگ خواهید پرداخت. دیگرى گفت: من پیشنهاد میکنم محمد را دستگیر کنیم و او را به زندان اندازیم و او را در آنجا نگهدارى کنیم، غذاى روزانهاش را خواهیم داد تا مانند زهیر و نابغه از دنیا برود. شیطان بار دیگر گفت: بنى هاشم به این موضوع هم رضایت نخواهند داد، هنگامى که موسم اعراب در رسد او را از زندان بیرون خواهند کرد و او با سحر و جادوئى خود شما را فریب خواهد داد.
یکى از مجلسیان گفت من پیشنهاد میکنم محمد را از شهر خود بیرون کنیم و با کمال آسایش خدایان خود را پرستش کنیم.
پیرمرد نجدی (شیطان) گفت: این نظریه از هر دو پیشنهاد اول بدتر است، زیرا شما زیباترین و شیواترین مردم را که در سحر و جادوئى نیز نظیر ندارد از شهر خود خارج میسازید و او را به نزد اعراب در بیابانها میفرستید، محمد با زبان شیوائى که دارد آنها را به خود جلب خواهد کرد و ناگهان با عدهاى پیاده و سواره بر شما حمله خواهد کرد و شهر مکه را پر میکند و شما نیز حیران و سرگردان خواهید ماند.
اهل مجلس گفتند: پس نظریه شما چیست؟ گفت: من یک رأى بیشتر ندارم رأى من اینست که از هر عشیرهاى یک نفر حاضر شوند و از بنىهاشم یک نفر باشد. این عده ناگهان بر محمد بریزند و با شمشیر و یا آهنی او را بکشند. در این صورت قاتل او معلوم نمیشود و خون او از بین میرود و بنىهاشم نیز با همه شما نمیتوانند جنگ کنند و فقط از شما دیه خواهند گرفت و شما هم دیه او را بدهید.
در این هنگام همه گفتند: پیشنهاد شیخ نجدى قابل توجه است و باید مورد عمل قرار گیرد، پس از این پانزده نفر را که یکى از آنان ابو لهب بود انتخاب کردند و تصمیم گرفتند شبانه بر حضرت رسول(ص) داخل شوند و او را بکشند.
خداوند پیغمبر خود را از تصمیم آنان مطلع کرد و این آیه شریفه را نازل فرمود: «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَوَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین؛ و [یاد کن] هنگامى را که کافران در باره تو نیرنگ مىکردند تا تو را به بند کَشَند یا بکُشند یا [از مکّه] اخراج کنند، و نیرنگ مىزدند، و خدا تدبیر مىکرد، و خدا بهترین تدبیرکنندگان است.» …
نهایت اینکه این توطئه با حرکت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به یثرب و خوابیدن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در بستر حضرت خنثی شد.
منابع:
1ـ تفسیر قمی، ج1، ص274
2ـ إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – القدیمة)، ص61.
منبع:تسنیم