مدیرعامل سابق باشگاه استقلال گفت: برای اولین بار در زندگی ام صدای گریه او را شنیدم. واقعاً دوست داشت در مراسم ختم مادر مرحوم من شرکت میکرد.
گزیدهای از گفتگوی علی فتحاللهزاده مدیرعامل سابق باشگاه استقلال درخصوص آغاز سال جدید و خاطراتی از مرحوم ناصر حجازی را در ادامه میخوانید:
انشاالله امسال بعد از سالها در تهران و کنار خانواده خواهم بود و برنامه خاصی برای مسافرت ندارم.
خوشبختانه امسال بهار در بهار است همه ما به مهمانی خدا و مهمانی طبیعت میرویم که قطعاً این مسئله را باید به فال نیک گرفت چرا که زیباییهای معنوی خاص خود را دارد.
من شخصاً سبزه و ماهی قرمز را خیلی دوست دارم. ضمن اینکه چیدن سفره هفت سین هم فضای خاص خود را دارد و ما هر سال این کار را انجام میدهیم.
دید و بازدیدهای نوروزی نیز که بیشتر آن امسال بعد از افطار انجام میشود هم ثواب دارد و هم شیرین است.
فکر میکنم ۷ یا ۸ ساله بودم که به خانه پدربزرگم رفتیم که یک مرد بسیار متدین و خوش سیما بود. آن سال پدربزرگ یک سکه یک تومانی که مربوط به حدود ۵۰ سال قبل بود به من هدیه داد و هرگز این هدیه شیرین را فراموش نمیکنم.
عیدی که دیگر نمیتوانیم کمتر از ۵۰۰ هزار تومان یا یک میلیون تومان بدهیم، چون قهر میکنند (با خنده)
اولین عیدی را به مادرهمسرم میدهم و البته ایشان هم لطف میکنند و همواره به من عیدی میدهند. در واقع من هنوز هم در این سن و سال عیدی میگیرم که البته لذت خاص خود را دارد و بسیار پربرکت است.
چون پدر و مادرم در شهرستان زندگی میکردند حتی در سالهایی که آنها در قید حیات بودند هم ابتدا به منزل مادر خانمم میرفتم و به طور طبیعی امسال هم همین کار را انجام خواهیم داد.
{دروغ سیزده} بنویسید در سال جدید دلار ۵۰۰۰ تومان میشود!
خدا بیامرز ناصر حجازی اولین کسی بود که هنوز عید نشده به من زنگ میزد و نوروز را تبریک میگفت چه آن زمان که خودش سرمربی استقلال بود و ما با هم کار میکردیم و چه حتی زمانی که سرمربی استقلال نبود و این مسئله برای من ارزش بسیار زیادی داشت.
یادم هست وقتی مادرم فوت کرد ناصر خان مریض بود ایشان به من زنگ زد و گفت من الان باید پیش شما بودم، اما متاسفانه اصلاً شرایط خوبی ندارم و بیماری امانم را بریده است.
این را من تا حالا جایی نگفتم، اما باور کنید ناصرخان پشت تلفن گریه کرد و من برای اولین بار در زندگی ام صدای گریه او را شنیدم. واقعاً دوست داشت در مراسم ختم مادر مرحوم من شرکت میکرد، اما بیماری اجازه این کار را نداد و هر دو نفر ما به شدت احساساتی شدیم.